نویسنده: نعمت الله صالحی نجف آبادی
یکی از برچسبهای ناچسبی که غربیها به مسلمانها میزنند و دین مقدس اسلام را بدان متهم میسازند، این است که میگویند «اسلام با قدرت شمشیر بر مردم تحمیل شده است» و ادعا میکنند که شعار مسلمین و اصل زیربنایی اسلام در همه ی جنگها و نبردها این بوده که: «یا اسلام شمشیر»! بدین معنی که هر فردی از جبهه ی مقابل، یا باید اسلام بیاورد و اصول اساسی دین را بپذیرد و به قوانین اسلام پایبند شود و یا شمشیر مجاهدان مسلمان، سینهی او را خواهد درید.
این تهمت ناروا را بسیاری از نویسندگان غربی از روی غرض ورزی و کینه توزی به زبان آورده و در کتابهای خود نوشته اند و شدیدا روی آن تبلیغ میکنند. طبعا چنین ادعایی از ناحیه ی آنان خیلی شگفت به نظر نمیرسد ولی بسی مایه ی تأسف است که دستاویزهای زیادی برای این تهمت در میان کتابها و حتی روایات مسلمین به خصوص اهل سنت به چشم می خورد آنان با تمسک به همین عبارات و روایات، علمدار چنین داعیه ی گزافی شده و این سخن بیپایه و اساس را به زبان آورده اند.
واقعیت این است که روح اسلام با چنین مطلبی سازگار نیست و تحمیل عقیده، بازور و قوه ی قهریه، هرگز در اسلام جایی ندارد. اسلام، آیین برادری و برابری و آزادی و حریت است و همواره از بلند نظری و سماحت و گذشت تشویق میکند و پیروان خود را پیوسته به آزاداندیشی و سعهی صدر و تحمّل اندیشه های مخالف فرا میخواند. ما برای اثبات این مطلب از آیات قرآن، پیامبر(ص) و سیره ی علی(ع) و قوانین فقهی، شواهد و ادله هایی داریم که در تبیین و توضیح این مطلب بدان استناد میکنیم:
1. قرآن کریم
الف- «لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (1).
این آیه، صرحی و بی پرده میگوید که در دین، اکراه و زور و اجباری نیست و حق از باطل، جدا نموده شده است. این آیه، یک جمله ی خبریه است که در مقام انشاء به کار رفته و بدین وسیله میخواهد حکمی را جعل و انشاء کند و بفهماند که در قبول دین، نباید اجبار و اکراهی باشد. چون اساسا ایمان، عقیده ی واقعی و قلبی است و با اجبار و اکراه امکان ندارد، بنابراین آیه ی شریفه در مقام انشاء و جعل حکم است و هدف از آن، بر طرف ساختن تنگ نظریها و کوته فکریهای گروهی است که میپندارند باید در تبلیغ و ترویج مبانی دینی و اسلامی، از زور و قدرت بهره گرفت.
این آیه، نظیر آیه ی «لن یجعل اللّه للکافر علی المؤمنین سبیلا» است که جمله ی خبریه است، لیکن معنای انشائی دارد، یعنی کافران هرگز نباید سلطه و استیلایی بر مؤمنین داشته باشند و مسلمین همواه باید تلاش کنند تا از زیر بار ذلت و خواری بدر آیند. بی شک اگر این آیه، اخبار باشد خلاف واقع است و با آنچه در خارج جریان دارد سازگار نیست، زیرا میبینیم که کفار بر بسیاری از سرزمینها و مناطق اسلامی، استیلا دارند و با ترفندهای استعماری خود، ملتهای مسلمان را زیر سلطه خویش در آوردهاند، بنابراین، آیه فوق نیز در مقام انشاء میباشد و هدف از آن، جعل حکم است.
باری، از نظر شرع مقدس اسلام، تحمیل فکر و عقیده أمری ناپسند و نکوهیده است و علتش در این نکته نهفته است که راه حق و باطل هر کدام، بخوبی مشخص شده است و درست از یکدیگر ممتاز گشته است، لذا در ذیل آیهی «لااکراه فی الدین»، این مطلب را متذکر میشود و میفرماید: «قد تبین الرشد من الغیّ». از نظر ادبی، این جمله، استیناف بیانی است و بیانگر علت و انگیزهی نهی از اعمال زور و قدرت در ترویج امر دین و این مسلم است که با ارائهی دلیل منطقی و آوردن برهان و استدلال برای تبیین هدایت و سعادت، بهتر و زودتر میتوان به نتیجه رسید و حق را تفهیم کرد.
ب- «و قاتلوا الذین لایؤمنون باللّه و لا بالیوم الاخر و یحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم ساغرون» (2).
این آیه مربوط به جهاد و مبارزه با اهل کتاب، یعنی یهود و نصاری است. وقتی خداوند در این آیه، أمر به پیکار میکند، هرگز هدف از این نبرد را تحمیل عقیده نمیشمارد و نمیگوید تا زمانی با آنان مبارزه کنید که ایمان بیاورند و به کیش اسلام بگروند، بلکه نهایت این مبارزه را پذیرش پرداخت مالیاتی به عنوان جزیه میداند. در آن میگوید آنجا که جنگ مشروع است، به جنگ و مبارزه با اهل کتاب برخیزید تا با خواری و ذلت، پرداخت جزیه را که نوعی مالیات اسلامی است، بپذیرند و فلسفهی مالیات این است که آنان در سایهی حکومت اسلام، زندگی میکنند و از مزایا و مواهب و امکانات آن بهره میبرند، بنابراین باید در قبال این فضای آرامی که حکومت اسلامی برای آنان به وجود آورده است، مالیاتی از آنها دریافت شود و دیگر، نزاعی در کار نیست و آنان به حال خود واگذاشته میشوند و با همان آیین و مذهب و کیش خود، با آزادی عقیده به زندگی در کشور اسلامی ادامه میدهند. البته جهاد با این گروه شرایطی دارد که بحث مستقلی طلب میکند. بنابراین، آیه مزبور با منطق «یا اسلام یا شمشیر»، هرگز هماهنگی ندارد، بلک بدرستی مغایر با ایدهی تبلیغ از راه زور و اجبار است.
ج - و انّ احد من المشرکین استجارک فاجره حتّی یسمع کلام اللّه ثم ابلغّه مأمنه، ذلک بانّهم قوم لایعلمون (3).
در صورتی که جامعه ی اسلامی با گروهی از کفار حربی، مشغول جنگ و جدال باشد، اگر در بحبوحه ی نبرد یکی از مشرکین تصمیم گرفت تا نزد مسلمین آید و با آنان صحبت کند و نظر مسلمانان را دربارهی مسائل مختلف بشنود وظیفه و مسئولیت مسلمین این است که به او پناه دهند تا به ندای الهی گوش سپارد و آوای آسمانی وحی، گوش او را نوازش دهد و او منطق مسلمین را بفهمد و نقطهی پایان وظیفهی مسلمین این است که او را با سخن اسلام آشنا سازند و اگر قانع نشد هیچ اشکالی ندارد، بلکه راه خود را میگیرد و بر میگردد. حتی قرآن دستور میدهد که هزینهی مراجعت را نیز مسلمین باید بپردازند و او را با امنیت و آسودگی خاطر به جای اول باز گردانند.
اگر نظر اسلام این بود که میباید دین را با زور اسلحه پیش برد و با برق شمشیر، راه را برای تبلیغ آیین اسلام روشن کرد، پس چرا در مورد مشرک کافری که در حال جنگ با اسلام است و میخواهد حرف مسلمین را بفهمد، دستور میدهد که او را پناه دهند. اگر شمشیر راهگشا بود، میبایست این فرد را که با پای خود، نزد مسلمانان آمده، اگر اسلام را نپذیرد، بی وقفه از پا در آورند.
پس روشن میشود که دیدگاه اسلام بسیار بالاتر از این حرفها است. اسلام هرگز اجازه نمیدهد که برای پیشبرد دین، چنین فردی کشته شود. اسلام میداند که بی تردید، عطوفت و مهربانی و ملایمت با آن فرد، تأثیر راسختری در قلب او خواهد گذاشت و چه بسا به وسیله ی همین ابزار محبت و میهمان نوازی، دریچه ی قلبش به روی پرتو هدایت گشوده شود و اسلام را با میل و رغبت پذیرا گردد.
ادامه دارد...