ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما پاسداران دانشگاه - قسمت چهارم :: نشریه قطعه گمشده

نشریه قطعه گمشده

" هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ "

پاسداران دانشگاه - قسمت چهارم

یادش بخیر.. حاج آقا مهدوی رحمه الله بین دو نماز ظهرو عصر ماههای رمضان صحبت می کرد. یادم هست که بعضی وقتها ایشان تذکر می داد که حتما سحری بخورید، چون بی سحری روزه گرفتن باعث می شود نتوانید درست و حسابی از کلاسهای درس فردا استفاده کنید... تذکر اصلی به کسانی بود که سی روز ماه مبارک رمضان، سحری هایشان را بخشیده بودند...

آن روزها رسم بود که بچه ها 10 روز، 20 روز یا 30روز سحری خود را می بخشیدند و پس از ثبت نام، رستوران به تعداد افراد ثبت نامی، برنجها را به افراد نیازمند منطقه می رساند.

هنوز روزایی را یادم نمی رود که هرکس می خواست یک سربرود بوفه، با کلی خجالت می رفت و سعی می کرد کسی اورا نبیند که مبادا کسی چیزی دلش بخواهد و نداشته باشد، بخرد...!!!

چقدربین دوستان مرسوم بود جمع آوری پول برای کمک به نیازمندان زیر پل مدیریت...

بارهابا بچه هابه مناطق فقیر نشین تهران می رفتیم و...

بعضی بچه ها، شب های سردسال یا مثلا شبی که بم زلزله اومد، روی خودشون پتو نینداختند!

ولی حالا:

*** مهم این نیست که در فصل سرماو در دوران مشکلات اقتصادی، من وتو چقدر از پول توجیبی هامون رو می دیم پای چیپس وپفک و دلستر ونوشابه و... ویا اینکه شبها، لای چند لا پتوی گلبافت می خوابیم یانه؛

مهم اینه که " درد فقرا " رو فراموش کردیم.

*باور کنیم هنوز خیلی ها، توی همین تهران و نزدیک دانشگاه خودما، شب ها نه سیر می شوند و نه گرم.

یاعلی



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

یادش بخیر.. حاج آقا مهدوی رحمه الله بین دو نماز ظهرو عصر ماههای رمضان صحبت می کرد. یادم هست که بعضی وقتها ایشان تذکر می داد که حتما سحری بخورید، چون بی سحری روزه گرفتن باعث می شود نتوانید درست و حسابی از کلاسهای درس فردا استفاده کنید... تذکر اصلی به کسانی بود که سی روز ماه مبارک رمضان، سحری هایشان را بخشیده بودند...

آن روزها رسم بود که بچه ها 10 روز، 20 روز یا 30روز سحری خود را می بخشیدند و پس از ثبت نام، رستوران به تعداد افراد ثبت نامی، برنجها را به افراد نیازمند منطقه می رساند.

هنوز روزایی را یادم نمی رود که هرکس می خواست یک سربرود بوفه، با کلی خجالت می رفت و سعی می کرد کسی اورا نبیند که مبادا کسی چیزی دلش بخواهد و نداشته باشد، بخرد...!!!

چقدربین دوستان مرسوم بود جمع آوری پول برای کمک به نیازمندان زیر پل مدیریت...

بارهابا بچه هابه مناطق فقیر نشین تهران می رفتیم و...

بعضی بچه ها، شب های سردسال یا مثلا شبی که بم زلزله اومد، روی خودشون پتو نینداختند!

ولی حالا:

  • شاید دانشجویان ما، 7سال در دانشگاه باشند و یکبار هم برای دیدن فقرای زیر پل نرفته باشند(کاری نداریم که اگر سیر بخوابی و درهمسایگی تو مؤمنی گرسنه باشد...!)
  • ازجمع کردن پول برای صدقه و کمک حضوری دیگه خبری نیست. خیلی فرق داره که صد هزارتومان به صندوق صدقات بندازی تا اینکه هزارتومان رو خودت حضورا به دست مستمند برسونی.

*** مهم این نیست که در فصل سرماو در دوران مشکلات اقتصادی، من وتو چقدر از پول توجیبی هامون رو می دیم پای چیپس وپفک و دلستر ونوشابه و... ویا اینکه شبها، لای چند لا پتوی گلبافت می خوابیم یانه؛

مهم اینه که " درد فقرا " رو فراموش کردیم.

*باور کنیم هنوز خیلی ها، توی همین تهران و نزدیک دانشگاه خودما، شب ها نه سیر می شوند و نه گرم.

یاعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه