شاعر: محمد جواد شیرازی
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
روضه ی سخت مرا اهل سما می فهمند
نیست وصفی به جهان سخت تر از روضه ی من
سختی وصف غمم را شعرا می فهمند
کینه دارند ز من مردم این شهر، علی
چون که از سوزِ نفس هام خدا می فهمند
خاصان اهل سکوتند، همین درد من است
گِله ای نیست از آن دسته که عامی فهمند
زخمی کوچه ام و باز صفِ اول جنگ
شوق پرواز مرا اهل ولا می فهمند
پشت در مرد نه والله چهل نامردند
که نه از عاطفه چیزی، نه حیا می فهمند
پا به ماهم به زمین خوردن من دردسر است
مادران خوب تر این مسئله را می فهمند
ریشه ی "ضَرب" مضارع بشود، اهل ادب
از همین فعل مضارع که چه ها می فهمند!!!
هر چه از چشم علی و حسنم پوشاندم
دشت لاله به تنم پخش و پلا.... می فهمند...
نیمه شب... موقع غسل است... صدای فریاد...
ذره ای باز از این فاجعه تا می فهمند
همه ی روضه همین است و همین است فقط
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
تا قیامت سر سربند تو بی بی دعواست
معنی این سخنم را شهدا می فهمند