ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما پاسداران دانشگاه - قسمت نهم :: نشریه قطعه گمشده

نشریه قطعه گمشده

" هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ "

پاسداران دانشگاه - قسمت نهم

لوگو نشریه قطعه گمشده

اندر مصایب علم و علم اندوزی...

سخت میشه فهمید که علم، چه بلایی سر آدم میاره!

هیچ چیزی مثل علم، انسان رو از زندگی طبیعی اش دور نمیکنه؛ حتی قدرت و مال فراوان هم نمی تونه پابه پای علم، در غیر طبیعی کردن انسان، موفق بشه. اگر در روایات هم بدترین گناه رو غرور می بینیم، به دلیل اینه که غرور، ریشه در علم داره و اصلاً غروری که در اون علم نباشه، نداریم...

اگر بخواهیم کمی از منبر و موعظه دور بشیم، باید نگاهمون رو به برخی پدیده های ناشی از علم در دانشگاه خودمون معطوف کنیم.

وقتی عالم ترین مخلوق خداوند کریم، به مؤمنین اعلام می کند که هر وقت خواستید سراغ مرا بگیرید، " أبغونی فی الضعفاء " ( مرا در بین ضعفاء بیابید.)، پس ای برادرم که قرار است مسیر پیامبرمون رو پیگیری کنیم، حال من وتو چگونه است؟

تا حالا شده که وقت ناهار، بری و بین نیروهای خدماتی دانشگاه بنشینی و روی میز این عزیزان غذا بخوری؟!

تا حالا شده که پای درد دل یکی از اونها بنشینی و اگر دیدی، مشکل خاصی داره، براش قدمی برداری؟! تا حالا شده یکی از اونها رو دعوت کنی به اتاق و یک چایی، مهمونش کنی؟!

ما را چه شده که هر چه که بیشتر در دانشگاه می مانیم، طوفانِ غرورِ علم، ما رو بیشتر از ضعفاء جدا می کند؟!

همیشه باید فکر کنیم که اگر دست سرنوشت ما رو با یک مدرک کمتر و بدون شعار و فریاد علوم انسانی – اسلامی، در یک شهر دورافتاده می انداخت، آیا بازهم همین قدر از زندگی واقعی دور بودیم...؟!!!



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

لوگو نشریه قطعه گمشده

اندر مصایب علم و علم اندوزی...

سخت میشه فهمید که علم، چه بلایی سر آدم میاره!

هیچ چیزی مثل علم، انسان رو از زندگی طبیعی اش دور نمیکنه؛ حتی قدرت و مال فراوان هم نمی تونه پابه پای علم، در غیر طبیعی کردن انسان، موفق بشه. اگر در روایات هم بدترین گناه رو غرور می بینیم، به دلیل اینه که غرور، ریشه در علم داره و اصلاً غروری که در اون علم نباشه، نداریم...

اگر بخواهیم کمی از منبر و موعظه دور بشیم، باید نگاهمون رو به برخی پدیده های ناشی از علم در دانشگاه خودمون معطوف کنیم.

وقتی عالم ترین مخلوق خداوند کریم، به مؤمنین اعلام می کند که هر وقت خواستید سراغ مرا بگیرید، " أبغونی فی الضعفاء " ( مرا در بین ضعفاء بیابید.)، پس ای برادرم که قرار است مسیر پیامبرمون رو پیگیری کنیم، حال من وتو چگونه است؟

تا حالا شده که وقت ناهار، بری و بین نیروهای خدماتی دانشگاه بنشینی و روی میز این عزیزان غذا بخوری؟!

تا حالا شده که پای درد دل یکی از اونها بنشینی و اگر دیدی، مشکل خاصی داره، براش قدمی برداری؟! تا حالا شده یکی از اونها رو دعوت کنی به اتاق و یک چایی، مهمونش کنی؟!

ما را چه شده که هر چه که بیشتر در دانشگاه می مانیم، طوفانِ غرورِ علم، ما رو بیشتر از ضعفاء جدا می کند؟!

همیشه باید فکر کنیم که اگر دست سرنوشت ما رو با یک مدرک کمتر و بدون شعار و فریاد علوم انسانی – اسلامی، در یک شهر دورافتاده می انداخت، آیا بازهم همین قدر از زندگی واقعی دور بودیم...؟!!!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه