اصل آفت
|
آفت شناسی!
|
افراط در رفاقت
|
آنقدر وقت و فکر و ذکر همدیگر را میگیرند که دیگر، نظراً و عملاً به هیچ کس و کار دیگری نمیرسند!
در این آفت، هم حجم زیادی از وقت طرفین گرفته میشود و هم آنچنان مشغله ذهنی برای آنها درست میشود که دیگر مخ، قفل می کند.
|
تفریط در رفاقت
|
اینها از آن روی پشت بام می افتند؛ گویی نه به اهمیت رفاقت توجه دارند و نه برای حفظ و نگهداشت رفیق، هزینه میکنند. (هزینه زمانی، عاطفی، ریالی و...)
گویا این دوستان حکمت12 نهج البلاغه را نخوانده اند: ناتوانترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است، و از او ناتوانتر آنکه دوستان خود را از دست بدهد.
|
رقابت در رفاقت + انحصار در رفاقت
|
مسابقه بر سر تصاحب رفیق و نگرانی برای از دست دادنِ دوست، آفتی دیگر است. گویی یک جماعتی بر سر یک نفر با هم میخواهند دوئل کنند و اگر کسی او را به دست آورد میخواهد با چنگ و دندان حفظش کند و چشم ندارد که دوستش حتی جواب سلام دیگری را دهد. در این آفت دائماً اضطراب از دست دادنِ رفیق، مخ آدم را سوراخ میکند و هر مصاحبت و لبخند، یک تهدید محسوب میشود!
|
خطوات شیطان
|
شیطان در کمین دو برادر مؤمنی است که بخواهند یک رابطه و رفاقت ایمانی پایدار و ماندگار داشته باشند. او که اصلاً چشم دیدن یک تعامل صحیحِ شرعی و اخلاقی را ندارد، از حربه معروفش بهره میبرد: وسوسه و انحراف.
آفت زدایی رفاقت از این سم مهلک و دشمنِ کارکشته، خیلی مراقبت فردی و جمعی می طلبد؛ اما اگر در معرض چنین آفتی قرار گرفتیم، نباید اصل رفاقت را قربانی کنیم؛ حتماً راه حلهای مناسبی در کتب اخلاقی هست...
|
بی توجهی به سطوح ارتباط و بقیه مردم
|
رفاقت و تعامل و مدارا با مردم، سه سطح دارد:
-
مغز ارتباط، و رفاقتِ جانی و ایمانی: همانجایی که رفقا تاحدی محرم اسرار همدیگر شده و شریک شادی و غمِ هم میشوند.
-
رفاقت میانه و همدلی و همزبانی جمعی: لایه دوم رفاقت، دوستان و اطرافیانی هستند که هرچند در لایه مرکزی و عمقِ میدان رفاقت نیستند، اما تعاملات روزمره و متعددی با آنها داریم و برقراری ارتباط حسنه و اخلاق کریمانه، با همه آنها ضروریست، هرچند این افراد کلیدِ ورود به اتاقِ خلوت رفاقت، ندارند.
-
حسنِ معاشرت عامه با غریبه ها: عموم مردم و رهگذران و غریبه ها، یا برادران دینیِ ما هستند، یا انسانهایی مثل ما. (نامه53 نهج البلاغه: فإنّهم صنفان إمّا أخ لک فی الدین و إمّا نظیر لک فی الخلق) نباید رفاقت چنان ما را به خود مشغول کند که از حال مردم و وظایف اجتماعیمان غفلت کنیم.
|