نشریه قطعه گمشده
" هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ "

شاید کمی سخت بوده و سخت باشد که آدمی بفهمد، آن زمانی که یک شهر، بواسطه ی ابتلاء به یک بیماری مهلک، مانند طاعون، از بین می رفت و انسانها به تدریج کشته می شوند، دقیقاً یعنی چه و چه شرایطی برایشان می گذشته!
آری! اپیدمی یا همان بیماری همه گیر، امر عجیبی است. یکی از خصائص دوران اپیدمی آن است که پس از شروع بیماری و گذشت مدت کوتاهی، بیماری قباحت و آزار دهندگی اولیه خود را از دست می دهد و از آنجا که هرکس می داند اطرافیان او بدان مرض مبتلا هستند یا به زودی مبتلا خواهندشد، درون او را تسکین می هد که : تو تنها نیستی! تو تنها بیمار این شهر نیستی! تو هم یکی هستی مثل بقیه!!!
ولی واقعیت آن است که بیماری همان بیماری گذشته است و حتی خشن تر شده ولی همرنگی با جماعت، پرده پوش مظاهر پلیدی آن است و این واقعیت، نشانگر نکته دیگری نیز هست: انسانها از آبروی خویش بیشتر می ترسند تا بیماری های مهلک...
آری! یکی از این بلایای همه گیر، در جامعه دانشگاه ما، بدقولی است. اگر از اموری که به زور و اکراه به افراد سپرده می شود و می دانند او نخواهد توانست، بگذریم..1 قول دادن دانشجویان برای انجام کاری و براحتی فراموش کردن آن، یک بلای خانمان سوز شده در دانشگاهی که معتقد است: ( لاتَنظُروا إِلى کَثرَةِ صَلاتِهِم وَصَومِهِم وَ کَثرَةِ الحَجِّ وَالمَعروفِ وَطَنطَنَتِهِم بِاللَّیلِ، وَلکِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَدیثِ وَأَداءِ المانَةِ )
خیلی راحت شده که قول کاری را با اشتیاق و دغدغه و... را بدهیم ولی با یک پیامک یا عبارت ساده: یادم رفت، خواب موندم، حس و حالش نبود، حاجی بیخیال و عباراتی بسیار مزخرف تر از این ها، طومار وعده ی داده شده را بپیچیم و طرف مقابل را در یک شگفتی و عصبانیت، رها کنیم.
آری برادرم! تا وضعیت ما اینچنین است، آب در هاون می کوبیم و بر قبر بی میّت، فاتحه می خوانیم و دریغا از این درد که دیگر کسی احساسش نمی کند...
1. که نگارنده در نوشتن این متن و متون قبلی، مصداق همین افراد بوده است...
نوشته شده توسط