ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما ورود جفت پا ممنوع :: نشریه قطعه گمشده

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با موضوع «نشریه قطعه گمشده :: ورود جفت پا ممنوع» ثبت شده است

جای خالی چند کارگاه...!!!

   از اداره‌ی محترم دانشجویی به جهت برگزاری کارگاه‌های بسیار مفید آموزشی، پرورشی و... در نیمسال گذشته، صمیمانه متشکریم و قدردانی خود را سبد، سبد با عزّت و احترام، نثار ایشان می‌داریم. اما جای خالی چند کارگاه، با تمام وجود، احساس می‌شود:

1- کارگاه «هم‌اتاقی‌گزینی» با تدریس استاد «گزیده‌ی تهرانی». دانشجوها برای یافتن پاسخ سؤال‌های خود در این زمینه می‌توانند در این کارگاه شرکت کنند؛ مانند:

  • هیچ کس حاضر نیست با من هم‌اتاق شود، آیا می‌توانم در باغ دانشگاه چادر بزنم؟
  • چرا دانشگاه اجازه نمی‌دهد با عروسک‌هایم که چهارتا شهرستانی هستند، هم‌اتاق شوم؟
  • آیا می‌توانم با حیوانات دانشگاه (که از بعضی انسان‌ها هم باوفاترند!) هم‌اتاق شوم؟

2- کارگاه آموزشی «چگونه با هم بسازیم؟» با حضور پرفسور «سازش‌کار اصل» دارای مجوز رسمی از سازمان جهاد سازندگی؛ رییس مرکز سازندگی و برازندگی با کم‌تر از سه دهه تجربه‌ی ناموفق! جهت یافتن پاسخ سؤال‌هایی مانند:

  • هم‌اتاقی‌هایم به کمد من حمله‌ور می‌شوند و آذوقه‌ی یک ماهه‌ام را که از شهرستان آورده‌ام در کم‌تر از چشم‌برهم‌زدنی می‌بلعند؛ برای در امان ماندن از شرّ ایشان، وسایلم را کجا باید پنهان کنم؟
  • هم‌اتاقی‌هایم لباس‌های مرا بدون اجازه‌ام می‌پوشند؛ الآن چند روزی است به دلیل نداشتن لباس از اتاق خارج نشده‌ام. غیبت‌هایم دارد پر می‌شود، چگونه لباس تهیه کنم؟
  • وقتی که با هم‌اتاقی‌هایم درگیر می‌شوم، دقیقاً به کدام ناحیه‌ی ایشان ضربه وارد کنم که هم درد بیش‌تری داشته باشد و هم مشمول دیه نشود؟

این یعنی بلوغ...!!!

   کمال تشکر و انزجار خود را نثار تک تک نهادهای دغدغه‌مند دانشگاه که زحمت برگزاری جلسات بعضاً مفید را می‌کشند، می‌کنیم؛ به دلیل حجم بالای برنامه‌ها و تداخل آن‌ها! این تداخل برنامه‌ها، کار همه را راحت کرده است و دانشجوها برای این‌که هزینه‌ی فرصت نپردازند، کلّاً قید شرکت در همه‌ی برنامه‌ها را می‌زنند. وجود این همه برنامه، نشان‌دهنده‌ی بلوغ این نهادهاست. لطفاً مسئولان محترم هرچه سریع‌تر نسبت به برگزاری جشن تکلیف ایشان اقدام بفرمایند!

و امّا راهکار: پیشنهاد ما این است که نهادهای فعال دانشگاه، طرح «افزایش روزهای هفته» را به مسئولان مربوطه تقدیم کنند. چه طور امکانِ کم شدن (مثلاً تبدیل سه به دو) هست، اما امکان افزایش (مثلاً تبدیل هفت به هشت یا حتی بیش‌تر) وجود ندارد؟! اگر این طرح تصویب نشد، طرح «افزایش هفته‌های آموزشی» به آموزش خدمت‌گزار تقدیم گردد! آموزش پرکار هم که از هیچ اقدامی در جهت ارتقای کمیّت آموزش، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند، قطعاً استقبال می‌کند و به سرعت هرچه تمام‌تر (حتی اگر یک هفته به پایان نیم‌سال باقی مانده باشد!) آن را اجرایی خواهد کرد!

خیلی تلخ؛ خیلی شیرین...!!!

   پیش از شروع این نیمسال تحصیلی، وقتی تعداد روزهای تعطیل را در تقویم نگاه می‌کردم، هم خوشحال می‌شدم و هم ناراحت! خوشحال از این‌که مناسبت‌های سرورانگیزی را در پیش داریم و ناراحت از این‌که در راه تولید علم و مرجعیت علمی، وفقه‌های بسیاری ایجاد می‌شود. اما دیری نپایید که با تدبیر آموزش محترم دانشگاه (جایگزینی 2/16 با 3/16) این ناراحتی به خوشحالی تبدیل شد و اکنون بسیار «شاد روان» هستم!

   اما چند پرسش، در ذهنم جولان می‌دهد و عقل و صبر و طاقت و هوشم را ببرده است:

  • تقصیر ما چیست که انقلاب در روز 22 بهمن‌ماه که تعطیل نبود، به پیروزی رسید؟ اصلاً مگر ما انقلاب کردیم؟!
  • مگر ما مقصریم که پیامبر اکرم(ص) بدون هماهنگی با آموزش، در روز غیر تعطیل، مبعوث شدند؟!
  • مگر ما مقصریم که حضرت علی(ع) با ما هماهنگ نفرمودند و در روز غیرتعطیل به دنیا آمدند؟!

   یکی دیگر از ناراحتی‌هایم که امیدوارم به خوشحالی تبدیل شود، این است که نمی‌توانم آن‌گونه که شایسته است شکر پروردگار را به سبب منطق‌دان بودن معاون آموزشی دانشگاه به جای آورم!

ما کلّاً نیازمندیم...!!!

  • به چند نفر دانشجوی بیکار جهت وبگردی و دانلودهای با حجم بالا و استقبال بی‌نظیر از سایت دانشگاه به صورت سه شیفت نیازمندیم. چون درصورت استقبال پرشور دانشجوها، سایت تا ساعت 24 باز خواهد بود.
  • به چند نفر تزریقاتی، جهت تزریق اندکی دغدغه و حال به دانشجوها (مخصوصاً کدپایینی‌ها) نیازمندیم.
  • به چند نفر آسفالت‌کش جهت بستن دهان معترضان و منتقدان بی‌سواد  نیازمندیم.
  • به چند نفر برق‌کار جهت اتصال برق سه فاز به دانشجوهایی درس‌نخوان، نیازمندیم.
  • به چند دانشجوی حامی حقوق حیوانات جهت حمایت از جناب «حمار» که به کرّات مورد ضرب و شتمِ خرزن‌ها قرار می‌گیرد، نیازمندیم.
  • به چند نفر دادزن جهت فروش اقلام فرهنگی و بی‌فرهنگی جلوی مسجد دانشگاه نیازمندیم.
  • به چند نفر لبنیاتی جهت ماست‌مالی کردن سوتی‌های مسئولان نیازمندیم.
  • به چند نفر بافنده جهت پاسخ دادن به سؤال‌های امتحانی استاد بوووق نیازمندیم.
  • به چند نفر با مدرک دکتری رشته‌ی معارف اسلامی و گیاه‌شناسی جهت معرفی گونه‌های گیاهی ناشناخته‌ی دانشگاه، نیازمندیم.

مدیریت، از خرد تا کلان...!!!

   قاشقش را با پررویی تمام وارد ظرفم کرد و مقداری خورش برداشت. جالب این‌جاست که رشته‌اش مدیریت است! واقعاً اساتید مدیریت در کلاس‌ها چه یاد می‌دهند که دانشجو غذایش را هم نمی‌تواند درست مدیریت کند و میزان برنج را با خورش تنظیم کند! مدیریتی‌ای که ظرف غذای خودش را هم نمی‌تواند مدیریت کند، چه طور می‌خواهد مدیریت کشور یا حتی جهان را به دست بگیرد؟! واقعاً مدیریتی‌های ما در این دانشگاه چه یاد می‌گیرند؟! عایا؟!

تیریپ مدیریتی...!!!

   شیک و پیک کرده بود. با کت و شلوار ست و کیف تمام چرم (که فقط قیمت دسته‌ی آن از کلّ لباس‌هایم بیش‌تر بود)، خرامان خرامان در حال تشرّف به کلاس درس بود. دیگر به این جایم رسیده بود (این عبارت تصویری است)! حرصم درآمد! از اعماق وجودم فریاد برآوردم: کدپایینی گستاخ! می‌دانی ساعت چند است؟! یک ساعت از وقت غیرمفید کلاستان گذشته است!

   با آرامش کامل برگشت، سر تا پایم را ورانداز کرد و در حالی که لبخندی متمسخرانه (از آن لبخندهایی که رییس جمهور سابق هم زیاد می‌زد و طرف را دچار جنون می‌کرد!) بر لب داشت، با پاسخی دندان‌شکن، چنان استدلالی کرد که تا کنون این‌قدر قانع نشده بودم!

   گفت: من مدیریتی هستم!

ابزار هدایت به بالای صفحه