من ترجیح میدم خودم رو با شاغول آقا تنظیم کنم؛ واقعاً "من" اولاً "چقدر" و دوماً(!) "چطور" حاضرم با یه "خانم بد حجاب" مواجه بشم؟! انصافاً اگه نمیدونستیم که جمله های زیر رو آقا توی خراسان شمالی سال91 گفتن، و یه کسی همین حرفا رو میزد، کمربندشو پاپیون نمیکردیم؟! چقدر نگاه ما به افق رهبرمان، نزدیک است؟! دوباره بخوانیم:
«خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى - هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید.
با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد؛ داشته باشد.
مدارا کنید، ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد (خب) داشته باشد.
بعضى از همین هائى که در استقبالِ امروز بودند، خانم هائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست.
او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.»