از همان روزهای اولی که وارد دانشگاه فخیمه امام صادق علیه السلام شدم این سوال در ذهنم بود که در برخی رشته ها مثل رشته ی ما(نیاز به گفتن نیست احتمالا خودتان می توانید حدس بزنید!) چرا باید عربی خوانده شود؟! اصلا عربی در این رشته چه کاربردی دارد؟ اگر برای قرآن خواندن و درک روایاته، دیگه چرا باید مکالمه عربی یاد بگیریم؟!
خلاصه این سوال همیشه در گوشه ذهن من بود، ولی به هر زوری بود یکی یکی درسهای عربی را پاس و بعضاً شوت کردیم؛ تا اینکه رسیدیم به درسی تحت عنوان " متون مدیــریـت به زبــان عربـــی"! وقتی با این عنوان روبه رو شدم گفتم خدایا اینهمه عربی پاس کردیم نفهمیدیم چه کاربردی تو رشتمون داشت حالا این یکی دیگه چیه؟!
روز اولی که کلاس تشکیل شد به خودم این جرأت را دادم که از استاد بپرسم... واقعاً عربی در دانش مدیریت چه کاربردی داره؟ چرا ما باید اینقدر خودمون را اذیت کنیم که عربی یاد بگیریم!؟
استاد بالافاصله جواب داد: «عربی به شما حیـات می ده!!» من دیگه طاقتم تموم داشت می شد که از استاد با چشمایی از حدقه در آمده پرسیدم: "عربی به ما حیات میده؟ چطوری؟!"
استاد گفت: لحظه ای را تصور کنید که به کشوری عربی رفته اید... در آن کشور سر به بیابان گذاشته اید!!! و خسته و تشنه در زیر آفتاب گرم و سوزان به دنبال یک جرعه آب می گردید... ناگهان در عین ناامیدی عرب بیابان گردی را می بینید!!! با خوشحالی به سمت او می روید که از او آب بخواهید... اما متوجه می شوید که فقط باید به زبان عربی به او حالی کنید که چه درخواستی دارید... به زبان ایما و اشاره و اینها مورد قبول اون نیست!! پس دیدید "زبان عربی" می تونه به شما حیات بده!!!
به قول فامیل دور: "من دیگه حـرفی نـدارم! "
گفته میشود از لحاظ درصد قبولی در دوره دکتری بین دانشگاههای کشور، رتبه دوم را داریم و این یعنی فارغالتحصیلان با کیفیت، یعنی آموزش موفق، یعنی پژوهش موفق و غیره. حال سئوال اینست که این درصد بالای قبولی به خاطر رتبههای خوب و رزومههای پربار بچههای دانشگاه است یا به خاطر وجود جایی که آنها را با بدترین رتبهها و کمترین رزومهها (البته به شرط قبولی در آزمون معارف اسلامی) دکتر میکند؟!
خودمانیم! اگر به دانشجوهای دانشگاههای دیگر هم اجازه میدادیم تا بدون سد آزمون معارف (به قول قدیمیها، آزمون اسماء) وارد رقابت با دانشجویان خودمان شوند بازهم این درصد قبولی را داشتیم؟
البته شاید بعضی دانشجویان اینطوری راضیتر باشند؛ چرا که به همین سادگی، به همین راحتی، پودر کیک رشد؛ ببخشید رشد مدرکی میکنند و سیستم دانشگاه، خودش وظیفه حذف رقبا را بر عهده میگیرد.
شایدتر بعضی اساتید هم اینطوری راضیتر باشند؛ یعنی همین دانشجویان که هفت سال زیر دستشان بودهاند و تازه قِلقشان را بدست آوردهاند و دارند مثل خودشان میشوند (بعضاَ کپی برابر اصل)، مجدداَ دوره دکتری از محضرشان استفاده کنند. دانشجوی دکتری که از دانشگاه دیگر قبول شده است ممکن است نظر استاد را به چالش بکشد، استاد نتواند پاسخگو باشد و مجبور شود تلاش علمی و آموزشی بیشتری بکند. خلاصه اینکه باعث دردسر میشود؛ نخواستیم!!
پیشنهاد میکنم دوستان بررسی کنند ببینند به طور معمول، دانشجویان خوبمان، دکتری را همینجا میخوانند و اولویت اول دانشجویان خودمان برای ادامه تحصیل، دانشگاه امام صادقعلیهالسلام است یا اینکه اگر جایی قبول نشدیم اینجا هست؟؟!! ناگفته نماند این موضوع، استثنائاتی هم دارد که از این دوستان عذرخواهیم و کلاَ دانشجویان دکتری به خودشان نگیرند.
یک پیشنهاد دیگر هم برای مسئولین دانشگاه دارم و اینکه درصد بالای قبولی دانشجویان مصاحبه شده در دانشگاه برای دوره دکتری را میتوانند جزو افتخاراتشان عنوان کنند و حتی در کتاب رکوردهای گینث ثبت کنند!
و این قصه سَرِ دراز دارد ...
تا حالا از خودت پرسیدی چرا هر مسئول یا منتقد سیاسی و اجتماعی که نظر مخالفی با غالب ما امام صادقی ها داره و طی جلسه ای به دانشگاه دعوت میشه بعد جلسه با خودش عهد می بنده دیگه از بیست کیلومتری دانشگاه امام صادق(ع) هم رد نشه؟! فکر کردی چرا بعد از گذشت حدود ده سال از تأکیدات مکرر حضرت آقا روی برگزاری " کرسی های آزاد اندیشی" و ایجاد فضای آزاد برای نقد دانشجویی هنوز که هنوزه کار جدی ای در این زمینه صورت نگرفته؟! به اینکه چرا در حال حاضر خیلی ها تو جامعه ما از امام صادقی جماعت به عنوان آدم های تندرو و غیر منطقی یاد می کنن؟! به اینکه چرا...
در این نوشته میخوایم یکم راجع به این سؤالات فکر کنیم و ببینیم ریشه این اتفاقات در چی میتونه باشه...
از هر کدام از بچه های دانشگاه که بپرسی آزاد اندیشی و آزادی بیان چیه و چه لوازمی داره از همین الآن تا خود صبح برات منبر میره و نظرات شهید مطهری و آقا و... را ردیف می کنه ولی در عمل می بینیم خیلی ها اعتقادی به این مفهوم ندارن!
به نظرت تو سال تحصیلی اخیر مخارج و هزینه هام تو چه زمینه ای بیشتر از بقیه بوده است!؟
الف. دین و مذهب (صدقه، قرض، خمس، مساعدت مالی...)
ب: خورد و خوراک(بوفه، رستوران رفتن، شیرینی دادن و مهمان کردن و...)
ج: رفت و آمد ( مسافرت، اردو، دیدار خانواده و صله ارحام و...)
د: درس وبحث (خرید کتاب و نرم افزار، تکثیر جزوه، خرید لوازم التحریر و...)
ه: انجام سایر امور جانبی (هزینه های تلفن همراه و اینترنت، خرید لباس و پوشاک و...)
وجدان تان به صادق ترین پاسخ ها، ارزنده ترین جوایز را از طرف مؤسسه نفس اماره تقدیم می کند.
امروزه دانشگاه به عنوان مرکز علم آموزی از اهمیت ویژه ای در جهان برخوردار است تا انجا که موسسات بین المللی در انتخاب محل اقامت سازمان های خود توجه دو چندانی به این موضوع دارند. حال گذشته از اهمیت این موضوع در تعیین شاخص رشد، باید دید که چگونه می توان به این مرجعیت علمی دست پیدا کرد؟
جواب این سوال سهل و ممتنع می باشد زیرا، گفتن چه باید کرد آسان، اما انچه باید در عمل انجام داد بسی سخت است. اگر یک نظام آموزشی، نیروی انسانی خود را سوار بر علم کند و تنها منفعت گرایی از علم را مدنظر خود قرار دهد این علم توانایی رسیدن به قله ها را نخواهد داشت اما اگر علم سوار بر دانشجو شود، سوار بر استاد شود، سوار بر کارمندان و ... شود می تواند به مرجعیت علمی خود برسد. همان گونه که اگر قدرت سوار بر علم شود فسادآور خواهد بود ولی اگر علم سوار بر قدرت شد نه تنها فساد آور نخواهد شد بلکه موجبات عدالت را هم فراهم خواهد کرد، باید علم بر دانشجو و استاد نیز سوار شود تا به قله های مرجعیت دست پیدا کند. از این رو بود که حکیم ابوالقاسم فردوسی گفت:
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
باید به علم سواری داد و برای او رنج و زحمت کشید تا به ثمر برسد، چیزی که امروزه در دانشگاه ما نه تنها کم رنگ شده است بلکه از جانب دانشجویان و مسئولین گاها به فراموشی سپرده شده است. همه به دنبال علم سواری برای پست و مقام و پول هستند و کسی به فکر خود علم نیست.
به امید سواری دادن به علم تا قله های عظت و افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران
دوستان اول سلام و آخرخداحافظ...
امام علی علیه السلام در پاسخ کسى که تقاضاى موعظه کرد فرموند: از کسانى مباش که بدون عمل امید سعادت آخرت را دارند،و توبه را با آرزوهاى دراز تأخیر مىاندازند، درباره دنیا همچون زاهدان سخن مىگویند، ولى همچون دنیا پرستان عمل مىکنند.
هرگاه چیزى از دنیا به او برسد سیر نمىشود، و اگر نرسد قانع نخواهد شد، از شکر آنچه به او داده شده عاجز است، ولى باز هم فزونى مىطلبد، دیگران را از کار بد نهى میکند، اما خود نهى نمىپذیرد، به دیگران امر میکند اما خودشعمل نمیکند، نیکان را دوست مىدارد اما عمل آنها را انجام نمیدهد،گنهکاران را دشمن میدارد اما خود یکى از آنها است، مرگ را بخاطر زیادىگناهانش مکروه مىشمارد، اما خود به آنچه مرگ را بخاطر آن ناخوش میدارد ادامه مىدهد، اگر بیمار شود، پشیمان مىگردد و اگر تندرست باشداحساس امنیت میکند و به لهو مىپردازد، به هنگام سلامت مغرور است و بههنگام گرفتارى ناامید. اگر بلائى به او برسد همچون بیچارگان دعا مىکند، و اگر آسایش و وسعتبه او برسد همچون مغروران از خداى روى میگرداند.
بهار طبیعت، امسال نیز با بیحالی دانشجوها همراه شده است. این بیحالی گاهی به بعضی مسئولان دانشگاه نیز سرایت میکند؛ بالأخره ایشان هم انسان هستند و حق دارند بیحال شوند؛ چراکه انسان، جائز الحال است و ممکن است هر حالی به او دست بدهد یا ندهد!
اما این بیحالی در حالی خطرناک است که عدهای دانشجوی دغدغهمند و با حال هم که میخواهند اندک حالی به بیحالهای دانشگاه تزریق کنند، با پاسخ منفی مواجه شده، در نتیجه، حالشان به هم میخورد یا حالی به حولی میشوند! قصد برگزاری جلسات نقد دانشکدهها و بخشهای مختلف دانشگاه را داشتیم، اما با استدلالهای مستحکمی از جانب بعضی مسئولان و دانشجویان محترم روبهرو شدیم که چونان مردی از رزم برگشته، بیحال به گوشهای افتادیم. بعضی دانشجویان معتقد بودند دانشکدهی ایشان مدینهی فاضله است! بعضی ازجنابشان ترس نمره و امتحان و... گریبان گیرشان شده بود،عده ای کلا بی حس وحال بودند و...
امابعضی مسئولان هم فرمودند ما پاسخ دانشجوها را در مکانها و زمانهای مختلف دادهایم و هرکه باز هم سؤال دارد، از دو حال خارج نیست: یازبان ما رانمی فهد و کلا قانع نمی شود ویا سؤالش مشکل دارد!بعضی ها گفتند که ما در دوران گذاریم! عده ای گفتند ما دنبال آرامشیم و چالش و هیجان اضافی برایمان قدغن شده است و باعث افت فشارمان می شود و...
وهمه باهم باز مثل همیشه یک صدا گفتیم... به من چه!!! به تو چه!!! به ما چه!!! اوضاع همینه که هست....خوش باشیم...
و صحبتهایی از این قبیل که به دلیل اینکه بیحال شدهایم و بیحال هستید، فعلاً بر زبان نمیآورم.
" اللهم إنّی أسئلک حالاً حلالاً و أعوذ بک من کلّ بیحال و بدحال..."
" روزی تعدادی معدودی از دانشجویان و اساتید دانشگاه دور هم نشستند و تصمیم گرفتند که به واسطه ضرورتی که احساس میکردند، کتب شهید مطهری را مطالعه، مباحثه و تلخیص کنند. آن زمان کسی باورش نمی شد که این جمع کوچک بتوانند کتب شهید مطهری را با وجود تسلبّی بر تدریس متون قبلی وجود داشت جایگزین اصول عقاید کنند اما با اعتماد به نفسی که این گروه کوچک ولی با همت به خرج دادند نه تنها در دانشگاه بلکه این طرح در کشور نیز مطرح و با اقبال فوق العاده مواجه شد"
مطلبی که میخواهم متذکر شوم برای کسانی که نسل گذشته و حال دانشگاه را دیده باشند ملموستر است و قطعاً بر آن صحه خواهند گذاشت و آن اینکه فضای دانشجویان به نحو محسوسی رنگ رخوت به خود گرفته است. نمود عینی آن در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و ... دانشجویان قابل مشاهده است. این مسئله علتهای مختلفی میتواند داشته باشد که در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنم و آن مسئله عدم خودباوری در بین دانشجویان است. ایمان داشتن به تواناییهای خود، مسئلهایست که میتواند دانشجوی مومن و متعهد این دانشگاه را در تمامی عرصهها پیشگام قرار دهد و رونق هر چه بیشتر دانشگاه را در سطح کشور به همراه داشته باشد.
به قول استاد گرامی حضرت آیت الله باقریکنی که در مقام توصیه به دانشجویان بارها این مطلب را فرمودهاند که:
"خودتان را دستِ کم نگیرید، اگر خودتان را دستِ کم نگیرید به همه چیز میتوانید برسید"