ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما بایگانی اسفند ۱۳۹۳ :: نشریه قطعه گمشده

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

لوگو نشریه قطعه گمشده

شهید چمران

" عجبا! سر نماز ایستاده بودم، بیخود و بى جهت خوشحال ، در پوست خود نمى گنجیدم، لبخند مى زدم، در قلبم صداى قهقهه بلند بود، روحم به آسمان ها پرواز مى کرد، همه چیز زیبا مى نمود، سلول هاى بدنم از خوشى مى رقصید...

یکباره به فکر فرو رفتم تا دلیل این خوشحالى شدید را بفهمم... فهمیدم که صبح ، لرزان و ترسان، خسته و پژمرده از رختخواب برخاستم... از خوابى برخاستم که، همه اش خوف و وحشت بود...هر لحظه بیم آن مى رفت که دشمن بر من بتازد و رگبار گلوله مرا به خاک بیاندازد... از چند پاسگاه دشمن گذشتم، در هر کدام جست وجو مى کردند که مرا یا دوستان مرا بیابند و نابود کنند ، از همه آن ها به سلامت گذشتم. دوستان مسکینم، ترسان و لرزان، از اقصى نقاط پیش من آمدند و از هجوم دشمن و خطر مرگ سخن گفتند. همه را با قدرت ایمان و توکل به خدا آرام کردم، امید دادم، ایمان بخشیدم و با قلب قوى و اطمینان به نفس، همه را روانه خانه هاشان کردم...

عده اى از مهاجرین، از دردمندان، فقیران، درماندگان نزد من آمدند، فقر و گرسنگى به استخوانشان رسیده بود. به هر کدام چیزى دادم و همه را خوشحال و امیدوار روانه کردم...

هنگامى که از صحن مدرسه مى گذشتم به جوانان مسلح برخورد کردم ، دست همه را با فشار و محبت فشردم و اشبال را بوسه زدم و با کلماتى آتشین همه را امیدوار کردم و تشویق نمودم...

همه روزم، به شدت گرفته بود. لحظه اى آرامش نداشتم. لحظه اى نتوانستم بنشینم ، مردم پشت سرهم مى آمدند و درددل مى کردند و من نیز با آرامش گوش مى دادم و با سخاوت آن ها را راضى برمى گرداندم...

آخر روز، خسته شده بودم ولى روحم سرشار از نشاط بود. قلبم از عشق و امید مى جوشید و تعجب مى کردم که هنوز زنده ام. خوشحال بودم که وجودم در این روز مفید بود...

یکباره سیلاب اشک بر رخسارم جارى شد چون به فقر و ضعف و درماندگى خود پى بردم و همه خوشحالى خود را بى اساس یافتم... اشک ریختم و بعد آرامش یافتم. "

                                                                      یادداشت های لبنان  -  ١٠ اکتبر ١٩٧۶

این نوشته شهید را که می خواندم ، غبطه خوردم که ای کاش من تنها یک بار این حس زیبا را تجربه می کردم ؛ حس آزادی از قید و بند دنیا ، حس آرامش و نشاط حاصل از جهاد را...

 

لوگو نشریه قطعه گمشده

«تحلیل‌ت از پهنا توی حلقم !!! »

اندر مناظرات جماعت" آی اِس یو" فی تـِل گِـرام 

آقای الف: (عکس دکتر جلیلی در راهپیمایی 22 بهمن در اهواز). سفر نماینده ویژه به اهواز.

آقای ب: نماینده ویژه کجا؟

آقای الف: سخن من کنایه آمیز بود برادر. کنایه به فرستادن نماینده ویژه از طرف کابینه. و گرنه آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان است.

آقای ج: گویا دکتر هاشمی وزیر بهداشت در اهواز راهپیمایی کردند.

آقای ب: من علت حضور آقای جلیلی در اهواز برام سوال بود. ایشون اگر در مشهد، زادگاهشان، راهپیمایی می‌کردند موجه به نظر می‌رسید...اما اهواز؟

آقای دال: چون روز قبلش در اهواز سخنرانی هایی داشتن، در اونجا هم راهپیمایی کردند. این خیلی تعجب داره؟

آقای حاء: کار خوبی کرده. بده مگه؟

آقای ب: به نظرم کمی تبلیغاتیه. ایشون می تونستن قم، شیراز، و بهتر از همه جا مشهد شرکت کنند. اما با وجود بحرانی که اخیرا در اهواز شده حضور ایشون به نظرم جای سوال داره.

آقای حاء: شما ببخشید.

آقای دال: الله اکبر! حالا که یه مسئول نظام – حتی اگر حضور دکتر هاشمی رو نادیده بگیریم- واسه سخنرانی و همدردی رفته بین مردم گرفتار؛ باز جای انتقاد داره؟ معموله که هر شخصیت نظام در 22 بهمن به یه شهری میره. چه بهتر بود که بسیاری از اعضای کابینه در اهواز راه پیمایی می کردن که به مردم بفهمونن که به فکرشون هستن. سوای اینکه یک روز اون هوا رو استنشاق می‌کردن که بدونن اون مردم دارن چی می‌کشن.

آقای ب: ایشون برای همدردی خیلی جاهای دیگه هم می‌تونستن تشریف ببرن. اما وقتی یک ضعف دولت روحانی در مسأله ای عیان می‌شود و رسانه ای...و مانور رسانه ای شدید...حضور ایشان در اهواز جای سؤال دارد.

آقای دال: ببخشید که آقای جلیلی از شما اجازه نگرفتن. و حق حضور اعتراض‌واره – البته به تعبیر شما-  هم ندارن. توقع می‌رفت این حرکت تشویق بشه و دولت به خودش بیاد. نه اینکه گفته بشه چرا دکتر جلیلی رفته اهواز که مشخص بشه دولت اهمال کرده. تحلیل‌های شما به تحلیل‌های حاج حسین شریعتمداری گفته زکی! اتفاقا توقع می‌رفت رییس جمهور محترم تشریف ببرن اهواز راهپیمایی و سخنرانی کنن. کمیته پیگیری وضع خوزستان رو خودشون در اهواز تشکیل بدن. نه اینکه در فرسنگ‌ها آن سوتر امر ملوکانه صادر شود که: به هوای اهواز بگویید آرام شود!

آقای ب: همین که شما توقع دارید رییس جمهور بیاین و کوتاهی کردن و آقای جلیلی رفتن...همین مساله نشان می دهد که ایشون یک کار تبلیغاتی کردن. آن هم در راهپیمایی که مساله انقلاب مطرح است. تبلیغات زود هنگام هم مشکل قانونی داره و هم مشکل شرعی...رهبری چندین بار تاکید کردن که مثلا چرا 9 ماه مانده به انتخابات بعضی نامزدها تبلیغات رو شروع کردن؟

...

پی‌نوشت: آیا می شود اینجا "ما" حرفی بزنیم!!!

 

 

لوگو نشریه قطعه گمشده

اولین تعطیلات نوروزی بود که در کنار خانواده نمی ماندم. چقدر زحمت کشیدم تا مادرم را راضی کنم که لااقل امسال را اجازه دهد در کنارشان نباشم. به هر ضرب و زوری که بود، رضایت ضمنی را گرفتم و به بچه های کادر اردوی جهادی گفتم: " امسال من می آم دَلگان . "

از قبل به ما گفته بودندکه این بخش محروم، شرایط ویژه ای دارد که اهل سنت و شیعه با هم زندگی می کنند و وهابیت درآنجا فعال است؛ یعنی حتی با یک موتورسیکلت، مذهب شیعیان را عوض می کنند و یا آنکه از دختران شیعه، زن می گیرند و پس از آوردن فرزندان بسیار، او را رها می کنند و ساختن مسجدی در 40 روز! در آن گرمای شدید و فقط برای یک خانواده ی اهل سنت در بین یک روستای شیعی و... که همه وهمه باعث شده بود، با نگاه خاصی به آن سمت حرکت کنیم.

یکی از برنامه های اردو که از قبل برای آن تدارک فراوان دیدیم و قرار شد یکی از نقاط عطف اردو باشد و اصلاً فتح باب آشنایی ما با اهالی منطقه – که بسیاری کپر نشین بودند – باشد، برنامه ی لحظه تحویل سال بود. خیلی فکر کردیم که مکان مراسم کجا باشد، سخنران کی باشد، اهالی را چطور دعوت کنیم، چه شیرینی هایی بدهیم و چطور پذیرایی کنیم و نهایتاً آنکه خیلی از جزئیات برنامه را از قبل، محاسبه کرده بودیم. ولی...

آری! زندگی با هم فرق می کند... بعضی وقتها، زندگی های امثال ما با امثال کپرنشینان سیستان و کرمان و... خیلی خیلی فرق دارد. در تحقیقات مقدماتی مراسم در منطقه و یکی دو روز قبل از روز عید متوجه شدیم که: اصلاً اهالی کپر، روزی را به نام روز عید نمی شناسند و اصلاً نمی دانند چیست! و اصلاً نمی دانند که 29 اسفند با 1 فروردین،  چه فرقی دارد و اصلاً سال جدید چیست و خلاصه اصلاً اکثر مردم، کاری با تحویل سال نداشتند و روز اول فروردین هم، مردان کپر، مثل همه روزهای دیگر، از خانه، بیرون زدند تا برای شام فرزندانشان، لقمه ای نان بیابند و خوب به یاد دارم که آنجا، خنده دارترین برنامه، برگزاری مراسم تحویل سال بود.

آری برادر امام صادقی من!!!

این زندگی زیبایی که من و تو مثل یک پیله، به دور خود پیچیده ایم و تمام معادلات دنیا را هم با آن و در آن محاسبه می کنیم و تصمیم می گیریم، از برگزاری مراسم روز عید در میان کپرنشینان دَلگان هم، خنده آورتر و گریه آورتر است...

توخود بگو! انصاف داشته باش! حضرت صاحب الامر علیه السلام در این مواقع باید تو را دریابد یا گریه های کودکان شیعه ی پابرهنه ی کپرنشین را، که هنوز عده ای از آنها مزه ی تلویزیون را در یک کپر 8 نفره نچشیده اند، چه برسد به یک اتاق شخصی با تجهیزات کامل.

برادرم تعطیلات عید، خوش بگذره!!!                                                                یاعلی...

لوگو نشریه قطعه گمشده

این جبهه نیـــرو ندارد...

جنگ، جنگ تا پیروزی...

تصوّرش رو بکنیـــد... چی می‌شد اگر تمام کلاس‌ها تعطیل می‌شد و می‌رفتیم دوره نظامی می‌دیدیم برای جنگ با داعشِ لسان نفهم! این دوره‌هایی که هر چندوقت یکبار برگزار می‌شه، که خیلی کمه و از ما یک سرباز آماده نمی‌سازه! فکر کنم همین الآن یک داعشی ده‌تای ما را حریف باشه! البته احتمالا فقط از لحاظ فیزیکی!!!

لطفا کمی فکر کنیم! اگر امروز، یک دانشجوی آموزش نظامی دیده، در بهترین حالتش یک کماندوی آماده بشود (که بنده بین دانشجوها چنین کسی را سراغ ندارم)، پس چرا آمدیم دانـشــــگــاه؟ یک سال کافی بود تا کماندو شویم و به اسلام خدمت کنیم! دیگر هفت سال از عمر ناقابل ما را لازم نداشت!!!

امروز دعوا سرِ اولویت‌هاست. یادمان نرود وقتی دشمن، بهترین دانشمندان ما را ترور می‌کند، یعنی جبهه ایــنجاست. نکند فرمانده، در خط مقدم تنها باشد و ما در جبهه دیگری مشغول باشیم؟! باور کنیم... این جبهه ... نیرو ندارد.

نشنیده بگیریم پیام پیر جماران را، وقتی زخم خورده از قبول قطعنامه با ما سخن می‌گوید:

«آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت؛و فردا امتحان دیگری است که پیش می‌آید... خودتان را برای یک مبارزه علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید... و من به همه مسئولین و دست‌اندرکاران سفارش می‌کنم که به هر شکل ممکن وسایل ارتقای اخلاقی و اعتقادی و علمی و هنری جوانان را فراهم سازید؛ و آنان را تا مرز رسیدن به بهترین ارزش‌ها و نوآوری‌ها همراهی کنید... مبارزه علمی برای جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت‌ها و حقیقت‌هاست»

همینطور نشنیده بگیریم صحبت‌های فرمانده در غدیر84 را که امیدوارانه می‌گفت: «شما باید در علم، یک حرکتی به وجود آورید؛ باید در دنیای دانش‌آموزی و پیشرفت علم و بنای علمی کشور، یک تحرّکی به وجود آورید؛ این است آن رسالت اصلی شما. کاری کنید که دانشمندان مسلمان و مؤمن ما، در رشته‌های مختلف علوم انسانی، صاحب‌نظرانی شوند که دنیا از نظرات اینها استفاده کند... کاری کنید که این دانشگاه، مرجع تحقیقات مراکز علمی و دانشگاه‌های دنیا بشود»

حالا امتحان کنید؛ یک اطلاعیه بزنید برای جنگ با داعش، دانشگاه خالی می‌شود ولی یک اطلاعیه بزنید برای نوشتن یک مطلب در مقابله با شبهات وهابیت و تکفیری‌ها، ببینید چند نفر پای کار هستند!!!

یاد تابلویی افتادم که هر سال محرم، هیئت میثاق، اول دانشگاه نصب می‌کند: دیروز، جبهه دانشگاه بود و امروز، دانشگاه جبهه...

لوگو نشریه قطعه گمشده

باسلام...

منتظر باشید...

خبری در راه است...

پازل هشتم نشریه قطعه گمشده بزودی در مقابل دیدگان شما قرار خواهد گرفت...

با مطالب و بحث های جالب، جذاب، تلنگری، پرچالش و...

آنچه در پازل هشتم خواهید خواند:

به یاد آیت الله مرحوم حاج آقا مجتهدی تهرانی !!!

 +++ ... ثواب‌هایت را در کیسهٔ سوراخ نریز...

پاسداران دانشگاه!!!

+++ ... توخود بگو! انصاف داشته باش! حضرت صاحب الامر علیه السلام در این مواقع باید تو را دریابد یا گریه های کودکان شیعه ی پابرهنه ی کپرنشین را...

این جبهه نیرو ندارد!!!

+++ ... یک اطلاعیه بزنید برای جنگ با داعش، دانشگاه خالی می‌شود ولی یک اطلاعیه بزنید برای نوشتن یک مطلب در مقابله با شبهات وهابیت و تکفیری‌ها، ببینید چند نفر پای کار هستند!!!...

تحلیل‌ت از پهنا توی حلقم !!!

+++ ... همین مساله نشان می دهد که ایشون یک کار تبلیغاتی کردن. آن هم در راهپیمایی که مساله انقلاب مطرح است. تبلیغات زود هنگام هم مشکل قانونی داره و هم مشکل شرعی...

سیمای گذشتگان !!!

+++ ... کد رشته مدیریت بازرگانی ۱۳۷۰

درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند !!!

+++ ...تا قیامت سر سربند تو بی بی دعواست...

کد۰۰ !!!

+++ ...خلاصه که انسان واقعاً لذت می‌برد از این همه تعامل و همکاری و هماهنگی و لطافت ومهربانی و... آقایان رئیس !!!...

طالع بینی  دانشجویی - اسفندماه !!!

+++ ...به هیچ کدام از برنامه‌هایتان، جامه‌ی عمل نخواهید پوشاند و فرصت، مانند غزالی تیزپا (!) از دست شما  دَر خواهد رفت...

نیازینا !!!

+++ ... به تعدادی سنگ...

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست !!!

+++ ...یکباره سیلاب اشک بر رخسارم جارى شد چون به فقر و ضعف و درماندگى خود پى بردم و همه خوشحالى خود را بى اساس یافتم...

پله پله تا ملاقات خدا !!!

+++ ... زندگی رو مدیون یک کفتربازم...

دورآباد !!!

+++ ... اندر احوالات معاونت استیودنت اَند کالچرال...

یادش بخیر اون وختا !!!

+++ ... اون زمونا کیف میکردیم تو عید برامون مهمون بیاد...

و...

با مطالب و آثار و همکاری دردمندان عزیز:

مهدی ممی زاده - مصطفی مطلبی -رضا احسانی -علی دهقان -  محمد جواد شیرازی - سیدمحمد میرلوحی - سیدمهدی سرخان - سعید شفیعی - مهدی تمیزی فر - محمد حسین یقطین - محمدحسین ملک نژاد - محسن ذولفقاری - سیدمصطفی حسینی- سجاد جعفری - سید علیرضاموسوی زاده و...

اندکی صبر، ما نزدیکیم...

ما به شما و شما به ما خواهید رسید...

شما نیز می توانید قطعه ای از پازل "نشریه قطعه گمشده" باشید...

ابزار هدایت به بالای صفحه