ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما با شعرا :: نشریه قطعه گمشده

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «نشریه قطعه گمشده :: با شعرا» ثبت شده است

لوگو نشریه قطعه گمشده

مادرانه ترین عید

شاعر: محمد جواد شیرازی

با نوکریت سینه زن شوکت گرفته
هر چه گرفته از همین کِسْوَت گرفته

شرکت، میان مجلست دارد قداست
عاشق وضویش را به این نیت گرفته

شکرِ خدا تحویلِ سالم گشته ای باز
امسال هم از نامتان حرمت گرفته

بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد
حال بکائی را که معصیت گرفته

ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است
از روضه ات ایمان ما برکت گرفته

هرکس توسل کرد بر خاک قدومت
حاجات خود از مرتضی راحت گرفته

اصلا مسیحی بود آن دختر...فلج شد...
تا برد نامت، قدرتِ حرکت گرفته

روزه بگیر و باز افطارت عطا کن
حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته

سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما
رَخت عروسی از تو بی منت گرفته

شرحِ نماز تو همین بسکه نوشتند
وصف کبودی و ورم پایت گرفته

فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز
دنباله ی کار تو با همت گرفته

نوع اراداتش به مادر فرق دارد...
...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته

در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر
در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته

خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که
مادر نشسته قصد قد قامت گرفته

وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای
انگار پهلویش از این بابت گرفته

سجده نمیخواهد...خطرناک است آخر
این دنده ها از فاطمه قوت گرفته

گیرم که سجده رفت اما وقت برگشت
بازو توانِ حرکت از حضرت گرفته

لوگو نشریه قطعه گمشده

بهار فاطمی

شاعر: محمد جواد شیرازی

هر چه بد تا می کنم با من مدارا می کنی

 از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

 

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم

دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

 

پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی

آبرویت را دوباره خرجِ رسوا می کنی

 

پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم

هر که بویی می برد فوراً تو حاشا می کنی

 

صبح تا شب این همه بد می کنم اما شما

کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی!!!

 

سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری

غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی

 

از "جمودُ العینِ" خود تا که شکایت می کنم...

...خشکیِ این چشمه را هربار دریا می کنی

 

یاد کن آلوده را یابن الحسن از بابِ لطف

در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی...

 

...یا زمانی که میان روضه های مادرت

 گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی

 

*****

 

دوستانِ من همه کرب و بلا را دیده اند

نوبت من که شده، امروز و فردا می کنی

 

کربلا میخواهم آقا التماست می کنم

گریه دارم می کنم... داری تماشا می کنی؟!

 

آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود

بعد از آن برگِ براتم را تو امضا می کنی

لوگو نشریه قطعه گمشده

پوستر بهار فاطمی

شاعر: محمد مهدی سرخان

انگارنفخ صورعالم فاطمیه است
برخیزای فرزندآدم فاطمیه است


ماازعذاب سخت دوزخ درامانیم
وقتی کسای اهل عالم فاطمیه است


تا ابتدا و انتهای سال زهراست
یعنی تمام عمر، هردم فاطمیه است


شکرخداسرگرم کاروباراشکیم
گویابنای اشک زمزم فاطمیه است


این آب رو رزق مدام فاطمیه است
روز قیامت آبرویم فاطمیه است


بازم کتیبه، باز پرچم های مشکی
بعد از محرم نقش پرچم فاطمیه است


یک جورداغ سینه سوزی دردلش هست
سربسته میخواهم بگویم:فاطمیه است


وقتی شب قدراست شام داغ زهرا
حتماشب قدرعلی هم فاطمیه است


دیدم که جایی گوشه مقتل نوشته
سنگین ترازداغ محرم فاطمیه است


تنها اشاره میکنم چل مرد، یک زن
تفصیلی از معنای ماتم فاطمیه است


یک ضربه،در،دیوار،مادر،داغ محسن
این غصه جانکاه،این غم،فاطمیه است


کوچه،غلاف تیغ،مادر، تازیانه
این ضربه ها قدریست محکم...فاطمیه است


کوچه،حسن،مادر،غریبه،ضرب سیلی
تصویری ازیک قامت خم فاطمیه است


شانه به موی دخترش زد،شانه افتاد
آخر چرااینقدرمبهم!؟فاطمیه است...


زینب به فکرعلت اشک حسن بود
دائم به فکرغربت یک بی کفن بود

لوگو نشریه قطعه گمشده

سر بند یا زهرا

شاعر: محمد جواد شیرازی

درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند

روضه ی سخت مرا اهل سما می فهمند

 

نیست وصفی به جهان سخت تر از روضه ی من

سختی وصف غمم را شعرا می فهمند

 

کینه دارند ز من مردم این شهر، علی

چون که از سوزِ نفس هام خدا می فهمند

 

خاصان اهل سکوتند، همین درد من است

گِله ای نیست از آن دسته که عامی فهمند

 

زخمی کوچه ام و باز صفِ اول جنگ

شوق پرواز مرا اهل ولا می فهمند

 

پشت در مرد نه والله چهل نامردند

که نه از عاطفه چیزی، نه حیا می فهمند

 

پا به ماهم به زمین خوردن من دردسر است

مادران خوب تر این مسئله را می فهمند

 

ریشه ی "ضَرب" مضارع بشود، اهل ادب

از همین فعل مضارع که چه ها می فهمند!!!

 

هر چه از چشم علی و حسنم پوشاندم

دشت لاله به تنم پخش و پلا.... می فهمند...

 

نیمه شب... موقع غسل است... صدای فریاد...

ذره ای باز از این فاجعه تا می فهمند

 

همه ی روضه همین است و همین است فقط

درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند

 

تا قیامت سر سربند تو بی بی دعواست

معنی این سخنم را شهدا می فهمند

 

چای روضه

شاعر: پوریا امیر عاجلو

مُردن برای این تن بی سر فقط خوش است

خدمت برای این گل پرپر فقط خوش است

 

ما مست چای و چوب‌پر و این حمایلیم

نام حسین بر لب نوکر فقط خوش است

 

چشم از غبار کفش عزادار سرمه شد

بر هر گدا رضایت خواهر فقط خوش است

 

ماه عزا به سر شد و صاحب عزا کجاست؟

"خسته نباشی"  از لب مادر فقط خوش است

غلام سیاه جامانده

شاعر: سید مهدی سرخان

حسین... باز غلام سیاه جامانده
دوباره داغ حرم روی قلب ما مانده


مسافران تو راهی شدند سمت حرم
مسافر دلِ من از همه جدا مانده


همه اجازه ی رفتن گرفته اند ولی
جواز رفتن این نوکرت چرا مانده؟


"دعا کنید که من اربعین حرم باشم"
هنوز روی لبم ذکر یا رضا مانده


به سمت کرببلا مایل است هرقدمم
به عشق توست اگر تن به روی پا مانده


اگر چه راه من زراه تو جدا شده است
ولی دو چشم ترم بین روضه ها مانده


گناه موجب دوری از حرم شده است
مقصرش خود ماییم ونفس وامانده


به لطف توست اگر نوکر تو آقا شد
به لطف توست گناهی که در خفا مانده


هنوز منتظرم تا برات را بدهی
نشسته ام سر راهت، ببین گدا مانده...


هر آنچه خواسته ام داده ای همیشه حسین..
فقط پیاده روی تا به کربلا مانده


دو مرتبه همه رفتند اربعین، اما
حسین... باز غلام سیاه جامانده...

سلام بر امام حسین(علیه السلام)

شاعر: محمد جواد شیرازی

مشکلاتم با توسل کردن آسان می شود
دردهایم غالبا در روضه درمان می شود

ابر چشمانم فقط بهر شما باریده است
شکر، در ماه عزا باران دوچندان می شود

شهر آلوده دوباره پاک و سالم می شود
با لوای تو مزین هر خیابان می شود

بار عام است و گنهکاران همه برگشته اند
هرکه می گوید حسین از نو مسلمان می‌شود

خوش به حالم هر سحر بر تو سلامی می دهم
شب به شب ذکرم فقط جانم حسین جان می شود

شب به شب در روضه ها تا عرش بالا می روم
قالی در روضه هم فرش سلیمان می شود

هر کسی که طعنه زد بر این لباس مشکیم
می رسد یک روز از حرفش پشیمان می شود

در عزایت عرشیان لطمه به صورت می زنند
حضرت جبریل هم پاره گریبان می شود

آب کم می نوشم و حالم دگرگون می شود
این لبم یاد لبت وقتی که عطشان می ‌شود

 هرکه دارد کیشِ خود، من پای عشقت مانده ام
سینه ام یاد تنت تا حشر عریان می شود

دستباف فاطمه آخر به غارت می برند
زینبت هم از تعجب مات و حیران می شود

می کُشد تا می کِشد خنجر مرا شمر لعین
سینه ام می سوزد آقا او که خندان می شود

روضه هایی هست... اما کو توان خواندنش
الغرض فعلا میان سینه کتمان می شود

ذکرِ لعن من نصیب ابن سعد و حرمله
بر یزید و شمر و زجر و ابن مرجان می شود

نوجوانان حسینیه همه «فهمیده» اند
«روضه ی قاسم» به پا در «هشت آبان» می شود

خوش به حال هر کسی که یار او را می خرد
ظهر عاشورا برایش عید قربان می شود

ابزار هدایت به بالای صفحه