امروز هم مانند هر روز، خوشحال و خندان و راضی، از جلسهی امتحان به اتاق رفتم. وسایلم را جمع کردم تا عازم شهرستان شوم. آه! دل من طاقت دوری از غذاهای چرب و اقامتگاه گرم و تختخواب نرم و... را ندارد! گفتم بهتر است پیش از خروج از دانشگاه، یک بار دیگر از اینترنت پرسرعت دانشگاه استفاده کنم. هنگامی که صفحهی گلستان در کسری از ثانیه، بارگزاری گردید، با صحنهای باورنکردنی رو به رو شدم و اشک شوق در دیدگانم حلقه بست. اساتید زحمتکش با وجود مشغلهی بسیاری که دارند، لطف فرمودهاند و نمرات را وارد سامانه کردهاند؛ حتی امتحان همین امروز که هنوز یک ساعت هم از آن نگذشته است! همهی نمراتم 20 شده بود و اگر به همین صورت پیش بروم، ممتاز میشوم و میتوانم چند واحد غیرحضوری بگیرم؛ البته من هرگز غیرحضوری نخواهم گرفت و توفیق شرکت در کلاس اساتید بزرگ را از دست نخواهم داد. اساتیدی که دانشجویان دانشگاههای دیگر، آرزوی یک لحظه زیارت ایشان را دارند! هنگامی که دیدم همهی نمراتم 20 شده است، دریافتم که برخی از اساتید محترم، برگههایم را با مسامحه تصحیح فرمودهاند و لطف و عنایات خاصهی خود را بر حقیرِ سراپا تقصیر، ارزانی داشتهاند. چراکه بنده مطمئن هستم در سه تا از درسهایم، نیم نمره غلط داشتهام و حقّم، بیشتر از 5/19 نمیباشد. بنابراین به سرعت دست به کار شدم و بر نمرات این سه درس، اعتراض وارد ساختم و خطاب به سه استاد محترم، پس از عرض سلام و ارادت لازم و سایر مخلّفات، نگاشتم: «این شاگرد کوچک شما یقین دارد خطایی غیر قابل چشمپوشی در امتحان داشته است و نمرهای که عنایت فرمودهاید، بسیار بیشتر از آنچه که باید، میباشد. لذا خواهشمند است در اسرع وقت به اعتراض حقیر رسیدگی فرمایید. ما از آن خانوادههایی نیستیم که با نمره و مدرکِ شبههناک، ارتزاق نماییم؛ چراکه معتقدیم اگر کسی مال حرام بر سر سفرهاش ببرد، فرزندانش معتاد میشوند و همسرش از او طلاق میستاند و خودش هم جوانمرگ میگردد. با تشکر عاجزانه از حسن توجه جنابتان»!!!
واقعاً که... دانشگاه متشکریم...
برگی از خاطرات دانشجوی کد 1400
امروز اولین امتحانمان برگزار شد. پیش از امتحانات، خیلی میترسیدم که مبادا از ترس و اضطراب، بلایی سر خودم، رفقا و در ودیوار و صندلی ها و... بیاورم و آبرویم برود؛ اما وقتی وارد سالن امتحانات شدم، نظرم بیش از 360 درجه تغییر کرد؛ دست به دعا برداشتم و عاجزانه از حضرت حق استدعا کردم که ای کاش هر روز امتحان داشتیم! اصلاً کاش محل زندگیام همین سالن بود! هر کس دیگری جز بنده هم، این فضای رؤیایی را درک میکرد، قطعاً دست به چنین دعایی برمیداشت! اما صحنههایی که با چشمان مبارکم مشاهده کردم:
واقعا که... دانشگاه متشکریم....
دانشجوی ورودی 1400
یکی از دانشجویان کُد 1400 اقدام به انتشار دستنوشتههای خود فرموده است:
16 آذر سال 1400 هجری خورشیدی: امروز به ساختمان مرکزی که به آن آموزش میگویند، رفتم تا ناقصیِ مدارکم را کامل کنم. وارد هر اتاق که میشدم، کارمند که چه عرض کنم، فرشتهای میدیدم که سخت مشغول کار است؛ اما هنگامی که یک دانشجو را میبیند، انگار رییس جمهور را زیارت کرده است! تمامقد میایستد و ادای احترام میکند؛ تا جایی که دیگر داشتم از خجالت، آب میشدم. به درستی که کارمندان این دانشگاه هم مانند اساتید و دانشجویانش، مرجع تمامی کارمندان و الگوی آنان میباشند.امروز تونستم به راحتی و از طریق مرورگرملی وارد سامانه ی زیبا و شکیل گلستان شوم، تونستم هم غذام رو رزرو کنم، هم برای نمایندگی بلوک اسمم رو بنویسم، هم برا شب استخر رو رزرو کنم و هم اینترنتی اردوی کوهنوردی آخر هفته رو ثبت نام کنم؛ تازه تونستم پروفایل فعالیتهای پژوهشی ، فرهنگی خودم رو بروز کنم و خلاصه بعدش هم مشخص و دقیق تمام اطلاعات آموزشی ام رو ببینیم وبه راحتی از اون گزارش و خروجی بگیرم...
واقعا دانشگاه چه کرده با این سامانه پویا و یکپارچه و خوبش....!!!! دانشگاه متشکریم...