ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما نشریه قطعه گمشده :: نشریه قطعه گمشده

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

۱۵۳ مطلب با موضوع «نشریه قطعه گمشده» ثبت شده است

لوگو نشریه قطعه گمشده

شاید کمی سخت بوده و سخت باشد که آدمی بفهمد، آن زمانی که یک شهر، بواسطه ی ابتلاء به یک بیماری مهلک، مانند طاعون، از بین می رفت و انسانها به تدریج کشته می شوند، دقیقاً یعنی چه و چه شرایطی برایشان می گذشته!

آری! اپیدمی یا همان بیماری همه گیر، امر عجیبی است. یکی از خصائص دوران اپیدمی آن است که پس از شروع بیماری و گذشت مدت کوتاهی، بیماری قباحت و آزار دهندگی اولیه خود را از دست می دهد و از آنجا که هرکس می داند اطرافیان او بدان مرض مبتلا هستند یا به زودی مبتلا خواهندشد، درون او را تسکین می هد که : تو تنها نیستی! تو تنها بیمار این شهر نیستی! تو هم یکی هستی مثل بقیه!!!

ولی واقعیت آن است که بیماری همان بیماری گذشته است و حتی خشن تر شده ولی همرنگی با جماعت، پرده پوش مظاهر پلیدی آن است و این واقعیت، نشانگر نکته دیگری نیز هست: انسانها از آبروی خویش بیشتر می ترسند تا بیماری های مهلک...

آری! یکی از این بلایای همه گیر، در جامعه دانشگاه ما، بدقولی است. اگر از اموری که به زور و اکراه به افراد سپرده می شود و می دانند او نخواهد توانست، بگذریم..1 قول دادن دانشجویان برای انجام کاری و براحتی فراموش کردن آن، یک بلای خانمان سوز شده در دانشگاهی که معتقد است: ( لاتَنظُروا إِلى کَثرَةِ صَلاتِهِم وَصَومِهِم وَ کَثرَةِ الحَجِّ وَالمَعروفِ وَطَنطَنَتِهِم بِاللَّیلِ، وَلکِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَدیثِ وَأَداءِ المانَةِ )

خیلی راحت شده که قول کاری را با اشتیاق و دغدغه و... را بدهیم ولی با یک پیامک یا عبارت ساده: یادم رفت، خواب موندم، حس و حالش نبود، حاجی بیخیال و عباراتی بسیار مزخرف تر از این ها، طومار وعده ی داده شده را بپیچیم و طرف مقابل را در یک شگفتی و عصبانیت، رها کنیم.

آری برادرم! تا وضعیت ما اینچنین است، آب در هاون می کوبیم و بر قبر بی میّت، فاتحه می خوانیم و دریغا از این درد که دیگر کسی احساسش نمی کند...

 

1. که نگارنده در نوشتن این متن و متون قبلی، مصداق همین افراد بوده است...

لوگو نشریه قطعه گمشده

آیت الله فاصل لنکرانی

به یاد مرجع انقلابی و بیدار و پرتحرک...

مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی

من پنجاه سال است دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم،

واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات، تا می توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بینداز.

اگر قیامت کسی از تو سوال کرد بگو فاضل گفته بود...

فاتحه مع الصلوات...

 

من پنجاه سال است دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم،

واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات، تا می توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بینداز. اگر قیامت کسی از تو سوال کرد بگو فاضل گفته بود

لوگو نشریه قطعه گمشده

آقای دیشلمه

بسته پیشنهادی "دیشلمه"

فنجان اول

ویژه ویژه ویژه...

چای

بخشی از محتوای ویژه این بسته پیشنهادی:

سخنرانی شنیدی استاد رحیم پور  با عنوان "آیا ما شیعه هستیم؟! "

تربیت در محیط رقابتی - حاج آقا مجتبی تهرانی

لیست جامع پیشنهادی کتاب حوزه علوم انسانی اسلامی

داده نما با موضوع کتاب و کتابخوانی

داده نما با موضوع اینترنت و شبکه های اجتماعی

نکات و حقه های جستجوگری

و...

لوگو نشریه قطعه گمشده

سیمای گذشتگان - قسمت نهم

لوگو نشریه قطعه گمشده

متهم ر ب

لوگو نشریه قطعه گمشده

خادم الحسین جواد طائی

از دست نوشته های خادم الحسین مرحوم جواد طائی...

یه یاد خادم الحسین جواد طائی

لوگو نشریه قطعه گمشده

من و امتحانات - ۱

من و امتحانات - ۲

من و امتحانات - ۳

من و امتحانات - ۴

من و امتحانات - ۵

من و امتحانات - ۶

لوگو نشریه قطعه گمشده

آهای جویندگان دکتری بشتابید...

دکتری با بهـتـرین شرایط و بالاترین خدمات...!!!

گفته می‌شود اولین سطحی که در دنیا از آن انتظار تولید علم می‌رود دکتری است. دوستی که در یک دانشگاه‌ معتبر اروپایی درس می‌خواند، می‌گفت آنجا از دانشجوی فوق‌لیسانس اصلا انتظار تولید علم و مقاله نوشتن ندارند و تمام بار تولید علم بر دوش هیئت علمی و دانشجویان دکتری است. این مطلب را بگذاریم کنار این نکته که معمولا دانشگاه‌ها هیئت علمی‌شان را از فارغ‌التحصیلان دوره دکتری خودشان تأمین می‌کنند. نتیجه اینکه دانشگاهی با آرمان مرجعیت علمی، برای جذب نخبگان به عنوان دانشجوی دکتری و هیئت‌علمی باید تلاش و دقت زیادی بکند؛ و ناگفته پیداست که لازمه جذب نخبگان و به عبارتی جذب بهترین‌ها، داشتن بیشترین مزیت‌ها و مهیا کردن بهترین شرایط است. فعلا به بحث هیئت علمی کاری نداریم و می‌خواهیم ببینیم دانشگاه ما با برنامه‌ریزی‌های دقیق، چه مزیت‌ها و امتیازاتی برای جذب بهترین‌ها به دوره دکتری خود فراهم کرده است. چند مورد از این مزیت‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

1-    عدم دریافت هر گونه شهریه (نرخ سال گذشته 56میلیون تومان و امسال، احتمالا 65میلیون...!!! کاری نداریم با الف-ب-ج کردن دانشجوها و امکان حضور تمام پذیرفته شدگان اعم از روزانه، شبانه و... در مراحل ثبت نام و دریافت مبالغ... جهت شرکت در مصاحبه و...؛ خودتان بروید بپرسید معیارهایشان را در واقعیت...)

2-    سنوات تحصیل معقول و حتی کوتاه‌تر از دانشگاههای دیگر به واسطه تعداد ونوع واحدهای معقول و سیستم آموزشی معقول‌تر (پس از گذشت هفت سال از شروع اولین دوره دکتری‌ دانشکده مدیریت، دریغ از یک دکتر! مضافا بر اینکه در این بخش از دنیا دوره دکتریِ 8 ساله کاملا عادی و مطلوب به نظر می رسد...)

3-    همکلاس و هم‌بحث شدن و رقابت با دانشجویانی که از دانشگاه‌های مختلف از جمله تهران، علامه، تربیت مدرس و... آمده‌اند و تجارب متفاوتی از تجربه امام صادقی بودن دارند (آزمون اسماء، دروازه ورود بخوانید خروج - تمامی نخبگان به این دانشگاه مرجع است- فکر کنم قدیما، مرجع، به معنای محل رجوع بودن بود!!!)

4-    امکان استفاده از محضر اساتیدی که در دوره لیسانس و ارشد امکان استفاده از آنها نبوده است؛ با رویکردهایی متفاوت از آنچه در این هفت سال به شما آموخته‌اند. (یکوقت تشابه اسمی اساتید، گولتان نزند!)

5-    امکان استفاده از تمامی امکانات رفاهی، آموزشی، پژوهشی و... که وزارت علوم برای دانشجویان دکتری دانشگاه‌های دولتی قائل است .( غیر از اینترنت نامحدود بخوانید محدود و ماشین لباسشویی و...)

با این همه مزیت و امکانات، هیچ نخبه‌ای این‌جا را رها نمی‌کند برود جای دیگری دکتری بخواند مگر اینکه عقلش را به جایی یا کسی دیگر واگذار کرده ویا قرض داده باشد...!!!

لوگو نشریه قطعه گمشده

دست نوشته های یک دانشجوی ورودی 1400

 

   امروز به دلیل این‌که دیشب برای انجام فعالیت‌های علمی-عملی مدوّن و برنامه ریزی شده خودم از جمله مباحثه فنی-تخصصی مسائل و نیز نهایی کردن نگارش ملاقه(ببخشید مقاله) پژوهشی- کاربردی، خیلی بیش تر از دیروقت، خواب مرا با خودش برد؛ وقتی که بیدار شدم، داشت اذان صبح از بلندگو هاپخش می‌شد. متأسفانه توفیق نماز شب را از دست داده بودم و بسی ناراحتی و افسوس مرا در برگرفت. همه‌ی هم‌اتاقی‌هایم به مسجد رفته بودند. سراسیمه و دوان دوان خود را به مسجد مقدّس دانشگاه رساندم. اما به یک رکعت نماز، نرسیدم که هیــچ... داخل مسجد هم جایی برای نماز خواندن پیدا نکردم؛ حتی در طبقه‌ی دوم! از بس که شلوغ بود و دانشجویان –این سنگر سازان بی سنگر-، این سنگر اسلام را با حضور انقلابی خود، پُر کرده بودند. خلاصه این‌که هنوز دارم خودم را توبیخ می‌کنم و به نفسم ناسزا می‌گویم که لابد دیروز گناهی یا ترک اولایی از بنده سر زده  است که نمی‌توانم خودم را ببخشم که نماز شبم قضا شده است. سپس برای صرف صبحانه‌ی یارانه‌ - کارانه ای دانشگاه (شامل کره و عسل و شیر، با چای اضافه) به غذاخوری نرفتم تا آن گوشت‌هایی که دیروز در حال گناه بر تنم آمده، آب شود. حالا نمی‌دانم از این به بعد، چه‌طور سرم را جلوی دوستان و اساتید محترم و مسئولان زحمت‌کش دانشگاه بالا بگیرم. سابقه نداشته است کسی در دانشگاه نماز شبش قضا بشود. طبق تاریخ شفاهی دانشگاه، آخرین باری که کسی نماز شبش قضا شد، برمی‌گردد به سال‌هایی بسیار دور که طرف، بیش از یک هفته دوام نیاورد و از غصّه، دق کرد و مُرد!

فکر می‌کنم به دلیل دل‌داری دادن به بنده بود که حاج آقا مباشریحفظه ا... بین دو نماز ظهر و عصر، فرمودند: "به من خبر داده‌اند که یک نفر نماز شبش قضا شده است. البته امیدوارم دروغ باشد و قطعاً هم چنین است. اما آن آقایی که چنین خطایی مرتکب شده، استغفار کند و قربانی کند تا إن شاء ا... مشمول عفو الهی بشود. بنده به گزینش توصیه می‌کنم از این پس، بیش‌تر دقت کند و اجازه ندهد هر کسی وارد دانشگاه شود و فضای معنوی این بهشت را مخدوش کند."

وای... دانشگاهم توچقدر خوبیییییییی...!!!

لوگو نشریه قطعه گمشده

اندر مصایب علم و علم اندوزی...

سخت میشه فهمید که علم، چه بلایی سر آدم میاره!

هیچ چیزی مثل علم، انسان رو از زندگی طبیعی اش دور نمیکنه؛ حتی قدرت و مال فراوان هم نمی تونه پابه پای علم، در غیر طبیعی کردن انسان، موفق بشه. اگر در روایات هم بدترین گناه رو غرور می بینیم، به دلیل اینه که غرور، ریشه در علم داره و اصلاً غروری که در اون علم نباشه، نداریم...

اگر بخواهیم کمی از منبر و موعظه دور بشیم، باید نگاهمون رو به برخی پدیده های ناشی از علم در دانشگاه خودمون معطوف کنیم.

وقتی عالم ترین مخلوق خداوند کریم، به مؤمنین اعلام می کند که هر وقت خواستید سراغ مرا بگیرید، " أبغونی فی الضعفاء " ( مرا در بین ضعفاء بیابید.)، پس ای برادرم که قرار است مسیر پیامبرمون رو پیگیری کنیم، حال من وتو چگونه است؟

تا حالا شده که وقت ناهار، بری و بین نیروهای خدماتی دانشگاه بنشینی و روی میز این عزیزان غذا بخوری؟!

تا حالا شده که پای درد دل یکی از اونها بنشینی و اگر دیدی، مشکل خاصی داره، براش قدمی برداری؟! تا حالا شده یکی از اونها رو دعوت کنی به اتاق و یک چایی، مهمونش کنی؟!

ما را چه شده که هر چه که بیشتر در دانشگاه می مانیم، طوفانِ غرورِ علم، ما رو بیشتر از ضعفاء جدا می کند؟!

همیشه باید فکر کنیم که اگر دست سرنوشت ما رو با یک مدرک کمتر و بدون شعار و فریاد علوم انسانی – اسلامی، در یک شهر دورافتاده می انداخت، آیا بازهم همین قدر از زندگی واقعی دور بودیم...؟!!!

ابزار هدایت به بالای صفحه