ابزار رایگان وبلاگ

تماس با ما بایگانی بهمن ۱۳۹۳ :: نشریه قطعه گمشده

اسلایدر

طبقه بندی موضوعی

۸۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

   بهار طبیعت، امسال نیز با بی‌حالی دانشجوها همراه شده است. این بی‌حالی گاهی به بعضی مسئولان دانشگاه نیز سرایت می‌کند؛ بالأخره ایشان هم انسان هستند و حق دارند بی‌حال شوند؛ چراکه انسان، جائز الحال است و ممکن است هر حالی به او دست بدهد یا ندهد!

   اما این بی‌حالی در حالی خطرناک است که عده‌ای دانشجوی دغدغه‌مند و با حال هم که می‌خواهند اندک حالی به بی‌حال‌های دانشگاه تزریق کنند، با پاسخ منفی مواجه شده، در نتیجه، حالشان به هم می‌خورد یا حالی به حولی می‌شوند! قصد برگزاری جلسات نقد دانشکده‌ها و بخش‌های مختلف دانشگاه را داشتیم، اما با استدلال‌های مستحکمی از جانب بعضی مسئولان و دانشجویان محترم روبه‌رو شدیم که چونان مردی از رزم برگشته، بی‌حال به گوشه‌ای افتادیم. بعضی دانشجویان معتقد بودند دانشکده‌ی ایشان مدینه‌ی فاضله است! بعضی ازجنابشان ترس نمره و امتحان و... گریبان گیرشان شده بود،عده ای کلا بی حس وحال بودند و...

امابعضی مسئولان هم فرمودند ما پاسخ دانشجوها را در مکان‌ها و زمان‌های مختلف داده‌ایم و هرکه باز هم سؤال دارد، از دو حال خارج نیست: یازبان ما رانمی فهد و کلا قانع نمی شود ویا سؤالش مشکل دارد!بعضی ها گفتند که ما در دوران گذاریم! عده ای گفتند ما دنبال آرامشیم و چالش و هیجان اضافی برایمان قدغن شده است و باعث افت فشارمان می شود و...

وهمه باهم باز مثل همیشه یک صدا گفتیم... به من چه!!! به تو چه!!! به ما چه!!! اوضاع همینه که هست....خوش باشیم...

و صحبت‌هایی از این قبیل که به دلیل این‌که بی‌حال شده‌ایم و بی‌حال هستید، فعلاً بر زبان نمی‌آورم.

" اللهم إنّی أسئلک حالاً حلالاً و أعوذ بک من کلّ بی‌حال و بدحال..."

" روزی تعدادی معدودی از دانشجویان و اساتید دانشگاه دور هم نشستند و تصمیم گرفتند که به واسطه ضرورتی که احساس می‌کردند، کتب شهید مطهری را مطالعه، مباحثه و تلخیص کنند. آن زمان کسی باورش نمی شد که این جمع کوچک بتوانند کتب شهید مطهری را با وجود تسلبّی بر تدریس متون قبلی وجود داشت جایگزین اصول عقاید کنند اما با اعتماد به نفسی که این گروه کوچک ولی با همت به خرج دادند نه تنها در دانشگاه بلکه این طرح در کشور نیز مطرح و با اقبال فوق العاده مواجه شد"

مطلبی که میخواهم متذکر شوم برای کسانی که نسل گذشته و حال دانشگاه را دیده باشند ملموس‌تر است و قطعاً بر آن صحه خواهند گذاشت  و آن اینکه فضای دانشجویان به نحو محسوسی رنگ رخوت به خود گرفته است. نمود عینی آن در فعالیت‌‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و ... دانشجویان قابل مشاهده است. این مسئله علت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد که در اینجا به یکی از آنها اشاره می‌کنم و آن مسئله عدم خودباوری در بین دانشجویان است. ایمان داشتن به توانایی‌های خود، مسئله‌ایست که می‌تواند دانشجوی مومن و متعهد این دانشگاه را در تمامی عرصه‌ها پیشگام قرار دهد و رونق هر چه بیشتر دانشگاه را در سطح کشور به همراه داشته باشد.

 

به قول استاد گرامی حضرت آیت الله باقری‌کنی که در مقام توصیه به دانشجویان بارها این مطلب را فرموده‌اند که:

 

"خودتان را دستِ کم نگیرید، اگر خودتان را دستِ کم نگیرید به همه چیز می‌توانید برسید"


من ترجیح میدم خودم رو با شاغول آقا تنظیم کنم؛ واقعاً "من" اولاً "چقدر" و دوماً(!) "چطور" حاضرم با یه "خانم بد حجاب" مواجه بشم؟! انصافاً اگه نمیدونستیم که جمله های زیر رو آقا توی خراسان شمالی سال91 گفتن، و یه کسی همین حرفا رو میزد، کمربندشو پاپیون نمیکردیم؟! چقدر نگاه ما به افق رهبرمان، نزدیک است؟! دوباره بخوانیم:

 

 «خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى - هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید. 

با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد؛ داشته باشد. 

مدارا کنید، ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد (خب) داشته باشد.

بعضى از همین هائى که در استقبالِ امروز بودند، خانم هائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ى به این اهداف و آرمانهاست.

 او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمى‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟».  ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.»


در وبگردی های اخیرم، به سایت جالب «موسسه تامپسون رویترز»  برخوردم که فهرستی از دانشکده‌های حقوق برتر دنیا ارئه کرده بود. جالب تر اینجا بود که نام دانشکده حقوق دانشگاه امام صادق (علیه السلام) نیز در این لیست جای داشت. جالب‌ترتر این بود که دانشکده ما در میان ده دانشکده اول جای داشت. جالب‌تر تر تر ‌ مواردی بود که باعث شده بود دانشکده ما در جایگاهی بالاتر از «کولژ دو فرانس» فرانسه و «دانشکده حقوق هاروارد» قرار بگیرد:

  1. وجود تنوع در ارائه گرایش های حقوقی (13گرایش حقوقی)؛ بر خلاف دانشکده حقوق هاروارد که فقط دو گرایش جزا و خصوصی را داشت؛ و در سال‌های اخیر گرایش عمومی را هم با هزار زحمت راه اندازی کرده است.
  2. کادر هیئت علمی متناسب با تعداد دانشجویان و نیاز دانشکده؛ در حالی که در دانشکده حقوق کمبریج بیش از نیمی از اساتید حق التدریسی هستند و این باعث شده که این دانشکده در رتبه 23 قرار بگیرد.
  3. برنامه‌ ریزی معقول و کارامد برای دانشجویان؛ در حالی که دانشکده حقوق دانشگاه یوشیکاهان ژاپن از 8 صبح شنبه تا 8 غروب چهارشنبه برای دانشجویانش برنامه درسی قرار داده بود.
  4. به روز بودن اساتید در زمینه طرح موضوعات حقوقی و تدوین جزوات درسی؛ در حالی که طبق گزارش این سایت، یکی از استادان دانشکده حقوق گزینزای آلمان یک جزوه درسی را طی 30 سال به 30 نسل ازدانشجویان – حتی بدون تغییر مثال‌ها- تدریس نموده بود.

الباقی امتیازهای دانشکده ما نسبت به سایر دانشکده‌ها را می‌توانید در سایت این موسسه به آدرس زیر مشاهده فرمایید:


http://www.timeshighereducation.co.uk

به نظرت امروز دلیل اصلی اومدنم به مسجد موقع اذان ونماز کدومیک از موارد زیر بوده است؟!

الف. انجام امور عبادی

ب: خوردن و یا گرفتن غذا

ج: دیدار و گقتگو با دوستان و آشنایان

د: دیدار و گفتگو با اساتید و مسئولین

ه: انجام سایر امور جانبی

 

وجدان تان به صادق ترین پاسخ ها، ارزنده ترین جوایز را از طرف مؤسسه نفس اماره تقدیم می کند.

اول کلام...............سلام

در گذشته یکی از تمایزات دانشگاه ما با بقیه دانشگاه‌ها این بوده که داخل دانشگاه همه به هم دیگه سلام می‌کردن. کد بالایی، کد پائینی، استاد، دانشجو، کارمند. چه هم دیگه رو بشناسن چه نشناسن.

این سنت حسنه نسبت به گذشته خیلی کمرنگ‌ شده. بعضاً مشاهده می‌شه که دو نفر از کنار هم رد می‌شن بدون اینکه نسبت به هم هیچگونه عکس العملی نشون بدن.

داداش من، دوتا مورچه‌ هم به هم می‌رسن یه شاخکی به هم می‌زنن

امام صادقی که ما ریزه خوار خوان این بزرگوار هستیم می‌فرمایند: ازنشانه‌های تواضع اینه که به هر کسی که می‌رسی سلام کنی. یا رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرمایند: بخیل ترین مردم کسیه که در سلام بخل بورزه.

 اگه ما به همین یه دونه توصیه عمل کنیم خواهیم دید چقد از مشکلات ارتباطی‌مون توی دانشگاه حل میشه. امتحان کنید

به قول استاد بزرگوار استاد لک: 

                                           سلام ................ بهترین رسانه

آهای با توام داداش...

تویی که دغدغه تغییر ارزش ها رو داری...

تویی که وقتی یک  دختر بدحجاب رو کنار مادر چادریش میبینی خون خونت رو میخوره...

ازش دلگیر می شی که آره از آرمان ها دور شده... ارزش هاش عوض شده... هویت خودشو گم کرده...گرفتار تهاجم فرهنگی شده... چطور می تونه نسبت به خون شهدا اینطوری بیتفاوت باشه؟...

بعد با یه قیافه تلخ و حق به جانب از کنارش رد میشی...

میخوام بگم با یه برانداز میفهمی همچین تفاوتی باهاش نداری...

چای روضه

شاعر: پوریا امیر عاجلو

مُردن برای این تن بی سر فقط خوش است

خدمت برای این گل پرپر فقط خوش است

 

ما مست چای و چوب‌پر و این حمایلیم

نام حسین بر لب نوکر فقط خوش است

 

چشم از غبار کفش عزادار سرمه شد

بر هر گدا رضایت خواهر فقط خوش است

 

ماه عزا به سر شد و صاحب عزا کجاست؟

"خسته نباشی"  از لب مادر فقط خوش است

غلام سیاه جامانده

شاعر: سید مهدی سرخان

حسین... باز غلام سیاه جامانده
دوباره داغ حرم روی قلب ما مانده


مسافران تو راهی شدند سمت حرم
مسافر دلِ من از همه جدا مانده


همه اجازه ی رفتن گرفته اند ولی
جواز رفتن این نوکرت چرا مانده؟


"دعا کنید که من اربعین حرم باشم"
هنوز روی لبم ذکر یا رضا مانده


به سمت کرببلا مایل است هرقدمم
به عشق توست اگر تن به روی پا مانده


اگر چه راه من زراه تو جدا شده است
ولی دو چشم ترم بین روضه ها مانده


گناه موجب دوری از حرم شده است
مقصرش خود ماییم ونفس وامانده


به لطف توست اگر نوکر تو آقا شد
به لطف توست گناهی که در خفا مانده


هنوز منتظرم تا برات را بدهی
نشسته ام سر راهت، ببین گدا مانده...


هر آنچه خواسته ام داده ای همیشه حسین..
فقط پیاده روی تا به کربلا مانده


دو مرتبه همه رفتند اربعین، اما
حسین... باز غلام سیاه جامانده...

سلام بر امام حسین(علیه السلام)

شاعر: محمد جواد شیرازی

مشکلاتم با توسل کردن آسان می شود
دردهایم غالبا در روضه درمان می شود

ابر چشمانم فقط بهر شما باریده است
شکر، در ماه عزا باران دوچندان می شود

شهر آلوده دوباره پاک و سالم می شود
با لوای تو مزین هر خیابان می شود

بار عام است و گنهکاران همه برگشته اند
هرکه می گوید حسین از نو مسلمان می‌شود

خوش به حالم هر سحر بر تو سلامی می دهم
شب به شب ذکرم فقط جانم حسین جان می شود

شب به شب در روضه ها تا عرش بالا می روم
قالی در روضه هم فرش سلیمان می شود

هر کسی که طعنه زد بر این لباس مشکیم
می رسد یک روز از حرفش پشیمان می شود

در عزایت عرشیان لطمه به صورت می زنند
حضرت جبریل هم پاره گریبان می شود

آب کم می نوشم و حالم دگرگون می شود
این لبم یاد لبت وقتی که عطشان می ‌شود

 هرکه دارد کیشِ خود، من پای عشقت مانده ام
سینه ام یاد تنت تا حشر عریان می شود

دستباف فاطمه آخر به غارت می برند
زینبت هم از تعجب مات و حیران می شود

می کُشد تا می کِشد خنجر مرا شمر لعین
سینه ام می سوزد آقا او که خندان می شود

روضه هایی هست... اما کو توان خواندنش
الغرض فعلا میان سینه کتمان می شود

ذکرِ لعن من نصیب ابن سعد و حرمله
بر یزید و شمر و زجر و ابن مرجان می شود

نوجوانان حسینیه همه «فهمیده» اند
«روضه ی قاسم» به پا در «هشت آبان» می شود

خوش به حال هر کسی که یار او را می خرد
ظهر عاشورا برایش عید قربان می شود

ابزار هدایت به بالای صفحه